حاج رضا يكي از جانبازان شيميايي جنگ تحميلي بوده كه به خاطر وضعيت حالش دكتر به او پيشنهاد مي نمايد تا در يكي از مناطق خوش آب و هوا زندگي كند. لذا بنا بر توصيه دوستانش كه در زمان جنگ همرزم وي بوده اند به يكي از مناطق كردستان كه خود آنها در آنجا زندگي مي كند عزيمت نمايد. در يك شب باراني كه روستا در موقعيت سيل قرار مي گيرد اهالي روستا از حاج رضا مي خواهند با توجه به سالها تجربه او در جنگ آنها را كمك نمايد. حاج رضا با قبول اين موضوع در بسياري از موارد با توجه به بارش باران و رعد و برق به ياد خاطرات و ناگفته هاي زمان جنگ برمي گردد و خاطرات آن برايش تجلي مي شود.
|