نامزدي نادر كه يك پزشك است، درست سر مراسم ازدواج با خوشه به هم مي خورد، اما نادر نمي تواند فكر خوشه را از ذهنش بيرون كند. بر اثر تصادف، فردي به نام بهروز و خوشه به اغما فرو مي روند و نادر كه به دنبال كار و اختراع خود ـ ذخيره كردن اطلاعات حافظه بيمار و بعد بازيابي آن است، فرصت را غنيمت مي شمارد. اما بر اثر اشتباه دستيارش حافظه دو نفر به اشتباه به جاي يكديگر قرار مي گيرد. در نتيجه، خوشه شخصيت بهروز را پيدا مي كند و بهروز شخصيت خوشه را! خوشه تصميم مي گيرد با پسرعموي پول دارش ازدواج كند، اما باز هم بر اثر تصادف به اغما مي رود و نادر اين بار حافظه خوشه و بهروز را به جاي درستشان منتقل مي كند. در پايان خوشه با نادر ازدواج مي كند.
|