داستان دو برادر را نقل ميکند که از هم دور افتادهاند و يکي در ايران روزگار ميگذراند و ديگري در انگليس. "مهران" فرمانده يکي از گروهانهاي ارتش ايران است. برادر او که در خارج از ايران زندگي ميکند، تصميم ميگيرد همراه همسر خارجياش براي ديدنش به ايران بيايد و مراسم عقدي با سنتهاي کشورش برگزار کند. در راه بازگشت به انگلستان اتوبوس حامل آنها مورد حمله تروريستي قرار ميگيرد و پسر جوان و همسرش کشته ميشوند. "مهران" از اين موضوع باخبر ميشود و براي گرفتن انتقام برادر به انگلستان ميرود.
|