داستان حامد شرقي (شکيبايي) دانشجوي رشته تئاتر را روايت ميکند که قصد دارد کاري را براي شرکت در جشنواره آماده کند. نامزدش هم او را ياري مي دهد تا اينکه حامد ناخواسته در شرايط بحراني قرار ميگيرد و گروهش از هم ميپاشد و نامزدش نيز او را ترک ميکند. مادرش او را ترغيب ميکند براي مقابله با شرايط بحرانياش خاطرات يک صبح تا شب دوران مهاجرت او و خسرو (پدرش) به تهران را مرور کند که او در حين مرور خاطرات متوجه شباهتهاي زيادي بين گذشته پدرش و امروز خود ميشود.
|