داستان درباره يک عکاس جنگ است که بعنوان اولين نفر بعد از بمباران شيميايي حلبچه به اين منطقه وارد ميشود و از آنجا عکاسي ميکند. اين عکاس طي اين سفر با زني آشنا ميشود که او هم پسري را که قرار بود با او ازدواج کند را از دست داده و حالا در يک شوک قرار دارد ، علي به او ابراز تمايل مي کند و به نوعي او را براي ادامه زندگي اميدوار ميکند و ازدواج آنها سر ميگيرد. حالا علي و چيمن به تهران ميآيند و زندگي خوبي دارند. در همين حال چيمن متوجه مي شود که معشوقه سابقش در بمباران زنده مانده و برگشته است. چيمن دوباره سرگشته ميشود و براي رهايي از عذاب وجدان تصميم به جدايي از علي مي گيرد، اما با معشوقه سابقش نيز ازدواج نميکند و تنهايي را بر ميگزيند تا اينکه 15 سال بعد علي دوباره سراغ او مي آيد.
|