يحيي به اتهام قطع کردن دستگاه تنفس همسرش در دوران کما و قتل او يکسال در زندان بوده، اما بدليل نبودن مدرک از زندان آزاد شده است و خود او معتقد است که همسرش چنين چيزي را خواسته است. همين جريان کدورت و کينه اي را بين يحيي و خانواده ماهرو بوجود آورده و برادر ماهرو مدام در پي گرفتن انتقام از اوست و اين پرسه زدن هاي کينه توزانه برادر ماهرو در پيرامون زندگي يحيي تا پلان پاياني ادامه دارد. يحيي دلبستهي دختري شده که به تازگي به کارخانه ريسندگي آمده و با او ازدواج ميکند؛ اما روح ماهرو همچنان با آنهاست.
|