|
|
|
خلاصه داستان : |
آقاي ابطحي پيرمرد نظامي بازنشستهاي است که به درخواست دخترش نوشين که در شرايط اضطرار قرار گرفته اداره مهدکودکش را براي يک روز قبول ميکند. بچههاي مهد که تصور ميکنند جايگزين مربي دوستداشتنيشان شده، او را در مخمصههايي مياندازند که...
|
|
|