|
|
|
خلاصه داستان : |
دو طلبه جوان ميخواهند براي شركت در سميناري دانشگاهي پيرامون اديان به آلمان بروند. رئيس حوزه علميه آنها كه حاج آقا فراستي نام دارد، راه سفر را برآنها ميبندد. طلبههاي جوان با اغفال حاج آقا فراستي، ويزايي هم براي او ميگيرند و او را با خود به آلمان ميبرند.
|
|
|