آتيليو با نوهاش يارا زندگي ميکند. بزرگترين آرزويش اين است که يک نوه پسر داشته باشد تا فرهنگ گواراني را به نسل بعد منتقل کند. وقتي درمييابد که مادر يارا، هلنا، حامله است تصميم ميگيرد به جايي بسيار دور، آن سوي مرزها سفر کند و هلنا را قانع کند که فرزندش را در سرزمين گواراني به دنيا بياورد. در اين سفر طولاني آتيليو و يارا مفهوم واقعي سنتها و پيوستگي اعضاي يک خانواده را ميفهمند.
Atilio lives with his granddaughter Iara. His great desire is to have a grandson to transmit the Guarani culture. When he discovers that Iara's mother, Helena, is pregnant, he decides to go to a long journey and cross borders to convince Helena to give birth in the Guarani land. The long journey will make Atilio and Iara understand the real meaning of traditions and family bonds.
|