|
|
|
خلاصه داستان : |
هميشه همينجوريه! آخرين بار هوا ابر شد. باد گرفت. درختا داشتن از جا کنده مي شدن. اونقدر بارون شديد شد که سيل شهر و گرفته بود. پرنده ها دور و بر لونه هاشون جيغ مي کشيدن. يکي از بچه ها قسم مي خورد خودش ديده خورشيد يکي دوبار نورش کم و زياد شده ...!
|
|
|