|
|
|
| خلاصه داستان : |
|
گوزنِ قرمز از پشتِ صخرهي يخزده، نگاهي به مردِ شکارچي که سيگاري دود ميکند مياندازد. گرگ، مچاله از سرما سرفهاي ميکند. گوزنِ قرمز: ميخواد چي کار کنه؟ گرگ: نميدونه ميخواد چي کار کنه. گوزنِ قرمز: اينا که نميدونن ميخوان چي کار کنن خطرناکترن... من برميگردم.
|
|
|