شهردار اروميه بعد از شماتتهاي يک پيرزن سيلزده، خدمت را نه در شهرداري که در بازگشت به سپاه و عزيمت به جبهه ميبيند. مهدي پيش از اعزام، به خواستگاري صفيه رفته، مراسم ساده ازدواجشان را هم برگزار ميکند. مهدي که فرماندهي لشکر عاشورا شده پيش از عمليات خيبر از برادرش حميد ميخواهد براي کمک به او بپيوندد و معاونش بشود.
|