«سينماي ايران در كانون دوربين» كنفرانس تحليل سينماي “كيارستمي”، “شهيد ثالث”، “نادري” و “مخملبافها” در برلين
در چارچوب جشنوارهي هنري فرهنگي ”نزديكي دور دست“ در برلين، كنفرانسي تحت عنوان ”در كانون دوربين“ با شركت تعدادي از كارشناسان و منتقدين سينمايي برگزار شد.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) در اين كنفرانس، امين فرزانه فر، منتقد فيلم از كلن، “مارك ناش“ فيلم شناس و سرپرست امور سينمايي از لندن، اعظم رياحي، نظريه پرداز و منتقد هنري از فرانكفورت و تيرداد ذوالقدر فيلمساز و دانش پژوه ادبيات و تاريخ از زوريخ، شركت داشتند. به گزارش ايسنا طبق اعلام شبكهي خبري دويچه وله، تيرداد ذوالقدر كه مجري اين نشست بود، در گشايش بحث به موضوع چگونگي عرضه نمودن آفريدهي هنري برخاسته از يك فرهنگ، در بطن و چارچوب فرهنگي ديگر و دشواريهاي آن اشاره نمود و خاطر نشان ساخت كه فيلم و ويديو، به عنوان دو عرصه با نفوذ و با برد زياد در گسترهي هنري، مورد سنجش و بررسي خواهد بود. امين فرزانه فر نيز به بررسي مقولهي ”سينماي مهاجرت“ پرداخت و خاطر نشان كرد كه اين موضوع بغرنجي است و لازم است بر جنبههاي گوناگون آن از نظر مفهومي پرتو افكنده شود. وي در مقايسه ميان فيلم سازان مهاجر، به آثار و زندگي ”ايلماز گونز“ از تركيه، ”آندره تاركوفسكي“ از روسيه، ”اتم اگويان“ فيلمساز ارمني و ”سهراب شهيد ثالث“ و ”امير نادري“ دو فيلمساز ايراني پرداخت و تلاش كرد تا نشان دهد كه وجوه اشتراك همهي اين فيلمسازان در آن بوده است كه همگي در سرزمين مادري خود با دشوارì آفرينش هنري روبرو بودهاند و در غربت مهاجرت آثار موفقي خلق كردهاند. گونز، فيلمساز ترك، به زندان ميافتد، بعضي فيلمنامههاي موفق خود از جمله ”راه“ را در زندان مينويسد، در جشنوارهي كن جايزهي نخل طلايي را ميبرد و سرانجام نابهنگام از جهان ميرود. تاركوفسكي، در ميهن خود تحت فشار سيستم تماميت خواه شوروي سابق است، با دشواري زياد اجازهي سفر به ايتاليا را ميگيرد و درآنجا فيلمهاي موفق ”نوستالژي“ و ”قرباني“ را ميسازد و زودهنگام در غربت مهاجرت چشم از جهان فرو ميبندد. سهراب شهيد ثالث با ”يك اتفاق ساده“ آغاز ميكند، با ”طبيعت بيجان“ جايزهي جشنوارهي برلين را ميبرد و به مهاجرت آلمان ميرود. در آنجا فيلمهاي ديگري و از جمله فيلم موفق “اتوپيا” را ميسازد. او در جامعهي آلمان هيچگاه ميهن دوم خود را نمييابد، چرا كه هرگز بطور كامل از ميهن اول خود دل نكنده است. سرانجام به آمريكا كوچ ميكند و بطور غيرمنتظرهاي در شيكاگو چشم از جهان فرو ميبندد. امير نادري، در دههي 70 ميلادي فيلم سازي را شروع ميكند. پس از انقلاب، فيلمهاي موفق ”دونده“ و ”آب، باد، خاك“ را ميسازد. ميهن خود را به مقصد آمريكا ترك ميكند و در فيلمهايي كه در آمريكا ميسازد، هنوز ميتوان رگههاي نيرومندي از انسانگرايي نادري را مشاهده كرد. اگويان، فيلمساز ارمني، در كانادا درگذشت؛ اما در فيلمهاي خود همواره در پي يافتن هويت و ريشههاي خويش است. كشتار ارامنه در تركيه كه به ريشهكن شدن فرهنگي آنان در آن سرزمين ميانجامد، كابوسي است كه او را رها نميكند. در اكثر فيلمهاي وي ميتوان تاثيرات و پيامدهاي اين فاجعهي قوم كشي را رديابي كرد. اعظم رياحي، در سخنراني خود به بررسي انتقادي آثار سينمايي محسن مخملباف و سميرا مخملباف پرداخت. به گزارش ايسنا، وي در نمونه فيلمهاي ”سلام سينما“ و ”سيب“، نگاه جستوجوگر و مشتاق دوربين اين دو فيلمساز را كه به اعماق و زواياي زندگي و شخصيت بازيگران خود نيز نفوذ ميكند، به نقد كشيد. از نظر رياحي، در فيلمهاي مخملبافها، نوعي اشتياق مشاهدهي افراطي و ديدزني در جزييات وجود دارد كه در زبانهاي اروپايي به آن voyeurism ميگويند. در چنين گرايشي، نگاه دوربين، همهي زواياي حريم شخصي انسانها را نيز ميشكافد و به گونهاي پنهان آنان را مورد استفادهي ابزاري قرار ميدهد. تماشاگر، بطور ناخودآگاه به مشاهدهگر سازش ناپذير و مشتاقي تبديل ميشود كه با برانداز كردن انسانهايي از نظر شخصيتي عريان، به يك كنجكاوي و نياز رواني و دروني پاسخ ميگويد. اين گرايش بويژه در فيلم ”سلام سينما“ ساختهي محسن مخملباف قابل رويت است. جواناني بيآينده و اكثرا از نظر مالي تنگدست، بيپرده خود را در مقابل دوربين فيلمساز به نمايش ميگذارند و ناچارند به همهي دستورات او كه از قدرت خويش بيشترين بهره را ميبرد، تمكين كنند. به عقيدهي رياحي، شايد مخملباف به اين ترتيب ميخواهد مرزهاي مذهبي جامعهي ايران را درنوردد؛ اما به هر حال، اين فيلم انسان را به ياد برنامههاي تلويزيوني غربي از نوع ”برادر بزرگ“ يا Big Brother مياندازد كه جمعي در مقابل چشمهاي كنجكاو دوربين ويديويي، خصوصيترين و محرم ترين جنبههاي زندگي خود را در معرض تماشاي ديگران قرار ميدهند. رياحي ميافزايد: ما در فيلمهاي عباس كيارستمي، با چنين پديدهاي روبرو نيستيم. او از بازيگران خود استفادهي ابزاري نميكند و دوربينش حريم شخصي آنان را محترم ميشمرد. به گزارش ايسنا، مارك ناش، سينماي ايران را برغم وضعيت دشوار آن، موفق ارزيابي ميكند. به نظر وي فيلمسازاني كه با بازيگران غيرحرفهاي كار ميكنند، گاه ناچارند يك صحنه را دهها بار تكرار كنند تا بطور مطلوب موفق به ضبط آن شوند. بنابراين، ديدزني يا voyeurism كاملا از عرصهي كار قابل حذف نيست. سخنران، به فيلم ”نماي نزديك“ ساختهي عباس كيارستمي اشاره ميكند كه در آن دوربين وي شخصيتي را زير ذره بين ميگذارد كه خود را دروغين به جاي محسن مخملباف جا زده است. وي نتيجه ميگيرد كه اساسا قضاوت كردن در اين مورد كه آيا فيلمي حامل چنين عنصر و گرايشي هست يا خير، كار سادهاي نيست. اين موضوع تا حدودي به زاويهي نگاه و سليقه' منتقد بر ميگردد و در آن نوعي داوري اخلاقي نهفته است كه بايد در مورد آن محتاط بود؛ اما موضوع اصلي، نه اين يا آن جنبهي اخلاقي و يا غيراخلاقي در سينماي ايران، بلكه اين است كه اين سينما از زباني گويا و ويژه برخوردار است و حتي در غرب نيز از آن استقبال ميشود. انتهای پیام /