حميد قنبري: “لالهزار” محلي براي خاكروبهها شد... تاريخ به نسل من ظلم كرد...مردم امروز اطلاعي ندارند كه اصل كار ما چه بوده است.../1/
همزمان با شروع كار، هنرستان هنرپيشگي كه با مديريت سيد علي نصر، اداره ميشد، اولين سالن تئاتر دائمي هم در محل خيابان لاله زار افتتاح شد.
اين سالن كه بعدها نام «تماشاخانه تهران» را گرفت، پايگاهي براي پرورش بزرگترين استعدادهاي تئاتري و سينمايي شد و به حق بسياري از استعدادهاي تئاترهاي دهه بيست و سي در اين تالار شروع به كار كردند. حميد قنبري، چهره اي آشنا براي تمام هنرمندان و مخاطبان تئاتر، سينما و راديو است. صداي ماندگار قنبري، كه شخصيت كمدي،«جري لوييس» را ميسازد هنوز هم براي همگان دوست داشتني است. حميد قنبري در گفتوگو با خبرنگار هنري خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) از زندگي خود، فعاليتهاي هنري و تاريخچه شفاهي هنر در كشورمان سخن گفت. 26 فروردين سال 1303 در كوچه آبشار خيابان ري متولد شدم و بعد از دوره متوسطه حدود سال س1320 براي ادامه تحصيل به هنرستان صنعتي رفتم، كه آن زمان شاگردان خود را به آلمان ميفرستاد و من هم فكر ميكردم، شايد شانس با من باشد و براي ادامه تحصيل به آلمان بروم، از طرفي در آنجا براي تحصيل از ما هزينه اي نميگرفتند. در هنرستان با محمدعلي جعفري و نصرت ا... كريمي همكلاس بودم و بر حسب اتفاق و با كمك نصرت كريمي بعد به هنرستان هنرپيشگي راه يافتيم. قنبري ادامه داد: سال سوم هنرستان صنعتي بوديم كه متوجه شديم، كريمي هر روز ساعت چهار بعد ازظهر از ناظم اجازه ميگيرد و سر كلاس نميآيد. فرداي آن روز، از او سؤال كرديم كه كجا ميرود ولي او جواب سربالا داد كه هيچ كدام ازما را قانع كرد. سي روز بعدي، من و جعفري نيز از ناظم اجازه گرفتيم و راس ساعت چهار كريمي را دنبال كرديم. هنرستان صنعتي در خيابان قوام السلطنه بود و مابعد از طي كردن كمي از راه وارد خيابان فردوسي شديم واز آن طرف به كوچه تنگ وباريكي رسيديم كه باغ علاء الدوله در آنجا قرار داشت. همان موقع كريمي را ديديم كه رفت سمت دري و وارد خانه اي شد. كمي كه دقت كرديم، ديديم در اصلي خانه از خيابان لاله زار باز ميشود و روي آن پلاك هنرستان هنرپيشگي قرار دارد.كمي كه پيگيري كرديم، فهميديم كه اين هنرستان تازه شروع به كار كرده و مدير آن فردي به نام سيدعلي نصر است، بعد فهميديم كه كريمي هم از شاگردان تازه وارد هنرستان است. فرداي آن روز جلوي كريمي را گرفتيم و گفتيم كه ما را هم بايد به مدير هنرستان معرفي كني ولي او در جواب گفت كه از شروع سال چند ماهي گذشته واين امر غير ممكن است. خلاصه مجبور شديم كه از طريق رئيس هنرستان صنعتي تقاضاي خود را مطرح كنيم و بالاخره بهعنوان شاگرد هنرستان هنرپيشگي پذيرفته شديم. دروه اول كلاس، مباني تئوري بود كه گذرانديم و قبول شديم وبعد از آن دوره كلاسهاي عملي شروع شد. از افتخارات ما در دوره عملي نشستن در كلاس هاي فن بيان عبدالحسين خويشتن بود كه فقط همان سال تشكيل شد و در آن زمان دوره درخشاني بود. در هنرستان ما هم دوره افرادي چون محمدرضا زندي، رضا رخشاني، ايرج ساويز، محمدعلي سخي، نصرت كريمي و مصطفي اسكويي و .. بوديم. قنبري با اشاره به فعاليتهاي عملي شاگردان هنرستان به ايسنا گفت: در نمايشنامه هايي كه احتياج به سياهي لشگر داشت، از شاگردان هنرستان نيرو ميگرفتند و تا يك سالي كار ما همين بود ولي مثل هميشه كه يك موقعيت خوب، و با شانسي كاري باعث اوج .و پيشرفت فردي ميشود، در همان سالها براي من هم اين موقعيت به وجود آمد. معزالديوان فكري كه هم استاد موسيقي ما در هنرستان و هم كارگردان تئاتر بود، يك روز گفت كه من به دفتر تماشاخانه تهران بروم.وقتي كه رفتم، به من پيشنهاد داد كه ميخواهد نقش اول نمايشي را به من بدهد ولي من وحشت كردم، چون به مدت يكسال فقط نيزه بدست گرفته بودم و بهعنوان سياهي لشگر كار ميكردم، پس تصور نميكردم كه از عهده اين نقش به خوبي برآيم. از طرفي او قصد داشت تا علاوه بر نقش اول، خواندن واجراي پنج قطعه اوپرت راهم به من بدهد، همچنين هنرپيشه نقش اول زن كه در كنار من در اين تئاتر بازي ميكرد، بدري هورفر، بود كه آن زمان هنرپيشه بسيار معروفي بود فقط با امثال گرمسيري و مجيد محسني و... بازي ميكرد وتصور ميكنم كه او هم چندان راضي نبود كه با من كار كند. قنبري ادامه داد: با اجراي نقش اول در آن نمايش، كه بااستقبال هم روبرو شد، از آن به بعد در اكثر اجراها نقش اول را داشتم و اين شانس باعث شد تا از برخي از هم دوره اي هايم جلوتر بيافتم. در همان زمان بعضي ازفارغ التحصيلان و با شاگردان هنرستان به گروه نوشين پيوستند ولي من همان جا در تماشاخانه تهران ماندم و درحدود 80 نمايشنامه بازي كردم. هر چند كه از بين اين همه نمايشنامه فقط 47 مورد را يادم است. درتمام آن دوران نمايشهايي چون« محمد علي بيك» ، «مريض خيالي» ، «جناب خان» ، «آقامحمد خان قاجار» ، «شاه عباس كبير» ، «ايمان» ، «نافرماني» ،« نادر در فتح هندوستان» ، «بازرس» ، «انقلاب مشروطيت» ، «دختر چوپان» ، «نينا» ، «احتكار شوهر» ، «تاجر و نيزي» ، «شارلوت» ، «جاسوسه» ، «بارگاه معاويه» ، «فاجعه ماه مبارك رمضان» ، «مرد آهنين» ، «شوهرهاي مريم خانم» ، «توپاز طلاق» ، «قتل در تماشاخانه» ، «رستاخيز» ، «انگل هاي اجتماع» ، «خانم كامليا» ، «دختر گلفروش» ، «سرنوشت» ، «جايزه» ،«عاشق عاريه» ، و ... را درتئاتر تهران كار كرديم. هر روزه پاسي از شب روي صحنه تئاتر بودم و وقتي به خانه ميآمدم هم بايد درس هاي هنرستان را حاضر ميكردم. جمعه ها تمام وقتم براي خواندن قطعات و يا آهنگ هاي پاپ و يا اجراي پيشي برده پربود. حتي يادم است برنامه ها به قدري فشرده بود كه هم زمان با چندين سال تولد مولير، نمايشنامه اي از او را هم زمان با كمدي فرانسه اجرا ميكرديم و حتي خياط ها هم تا چندين ماه زحمت ميكشيدند تا لباس ها را مطابق زمان مولير وبا همان سبك كلاسيك بدوزند. افرادي كه براي تماشاي اين نمايش مي آمدند، معتقد بودند كه اگر ما فرانسوي حرف ميزديم، هيچ تفاوتي با اجراي اصلي در فرانسه نداشتيم. البته دكور ما آن جلال وشكوه كمدي فرانسه را نداشت ولي در عين حال روي جزء جزء ميزانسن ها كار شده بود و از نظر تكنيك هاي بازيگري و كارگرداني تفاوتي با آنها نداشتيم فقط دراين ميان كسي نبود كه ما را حمايت كند. قنبري درادامه با اظهار تاسف و ناراحتي از نبود منابع مكتوب و نسخه هايي از اجراهاي پرشكوه دهه بيست، گفت: امروز ما هيچ نمايشنامه مكتبوب ويا عكسي از اجراهاي آن دوران نداريم، چون همه چيز ما سوخت، در حاليكه ما در آن دوران چندين نمايشنامه از مولير و شكسپير بازي كرديم كه امروزه هيچ گروهي قادر به اجراي آن نيست. در واقع ما نسل سوخته تكنولوژي هستيم، چون در آن زمان ويدئو ضبط صوت نبود و ما هيچ اثري از كارهايمان نداريم حتي اجراها راديويي آن زمان هم زنده بود. در حاليكه امروزه حتي سر تمرينات هم با دوربين فيلمبرداري همه چيز را ضبط ميكنند و ما در آن زمان فقط درشب اول يك اجراي عمومي مي گذاشتيم عده اي را دعوت ميكرديم تا نمايش را ببيند و نقد كنند و عكاسي هم همان شب اول عكسهايي را كه ميگرفت كه درتالار و براي جذب مخاطب ميگذاشتيم. وي اضافه كرد: در آن زمان چندان رسم نبود كه روزنامه نگاران با هنرمندان مصاحبه كنند، و تنها تهران مصور يك عكس از من مجيد محسني را با هم كار كرد به همين دلايل است كه افرادي كه بعد از سالهاي 32 آمدند، هيچ اطلاعي از كارهاي ما ندارند مگر آنهايي كه زماني همراه با ما روي صحنه كار ميكردن و به واقع تاريخ به ما ظلم كرده است. قنبري ادامه داد: مردم امروز اطلاعي ندارند كه اصل كار ما چه بوده وتنها تصور ميكنند كه ما آن زمان پيش پرده ميخوانيم، در حاليكه پيش پرده خواني و ... جزو كارهاي دسته پنجم ما حساب ميشد. حتي امروز وقتي نام نمايشنامه هايي را كه اجرا كرده ايم را ميگويم هيچ كارشناس و علاقه مند به تئاتر باور نميكند، پس اين از بدشانسي اين نسل بوده كه در چنين دوراني پاي به كار حرفه اي گذاشتيم. اين هنرپيشه پيشكسوت تئاتر در ادامه با اشاره به دلايل افول فعاليت هاي لاله زار در دهه بيست به ايسنا گفت: جابجايي جمعيت مهمترين دليل براي افول تئاتر لاله زار است. دردهه بيست وقتي وارد لاله زار ميشديد درست مثل خيابان شانزه ليزه شكوه داشت، مردم آن زمان براي قدم زدن هم به لاله زار ميآمدند، اما امروز اين اتفاق نميافتد چون راس ساعت 8 تمام خاك روبهها را ميآوردند و به آنجا ميريزند!.همين جابجايي هم باعث شد تا تئاتر سعدي را درخيابان شاه آباد درست كنند. وي اضافه كرد: تمام كساني كه در لاله زار قديم بودند، به مرور زمان با اين تغييرات جمعيت مواجه شدند. پس لالهزار اكثر مخاطبان اصلي خود را از دست دادند و اين تماشاگران هم حاضر نبودند براي ديدن يك تئاتر از شمال شهر به لاله زار بيايند. پس برنامه هاي تئاتر با كمبود تقاضا مواجه شد و همين هم عاملي شد تا برنامه ها متمايل به سازهاي ضربي و استفاده از رقاصه ها شد و كارشان به جايي رسيد كه حتي از تركيه رقاصه ميآوردند. پس ديگر اجراي يك تئاتر حرفه اي و جدي در لاله زار غير ممكن بود. قنبري با اشاره به فعاليت هاي خود در اوايل دهه 30 و كار ديگر كارگردانان حرفه اي گفت: حدود سال 32 من به دليل اختلاف با صاحب تئاتر، استعفا دادم، چون مي خواستم يك كميسيون فني از خودمان داشته باشيم، نمايشنامه را خودمان انتخاب كنيم ولي اين امر هم محقق نشد. البته بعد از اينكه تفكري تئاتر فردوسي را خريد من مديريت اجرايي آنجارا به عهده گرفتم و از گرمسيري، استپانيان و مهرزاد دعوت كردم. تامدتي هم اجراهاي خوبي گذاشتيم ولي اين كارهم موقتي بود.استپانيان هم اجراهايي گذاشتند كه با شكست مواجه شد، پس ناخودآگاه ما اعتصاب كرديم و كنار كشيديم.انتهای پیام /