1 2 3 4
5 6 7
9 8
جستجو درعناوين خبری
  بگرد
جستجوی پيشرفته | راهنما
آخرين رويدادها سينمايی
گزارشات
مصاحبه ها
نقدها و مقالات
اخبار فيلم
فيـــلمهای در دست توليد
محصولات آينده سوره
اخبار هنرمندان
اخبار جشنواره ها
اخبار اصناف سينمايی
اخبار دفاتر تهیه و توليد
اخبار سينمای جهان
روزشمارسینما
خبرگزاری ها
 تعداد بازديد : 527  تاريخ مخابره خبر:  ۱۹/۹/۱۳۸۵  نوع : خبر
 کد خبر : 138508190204  ساعت مخابره خبر: ۱۴:۴۵:۱۷
    ۱۳۸۵/۰۹/۱۹                              تاريخ نشر خبر :  
 

نگاهي به «بي ‌وفا» نخستين تجربه کارگرداني اصغر نعيمي

زماني براي احياء کليشه‌ها!

«بي‌ وفا» نخستين فيلم بلند سينمايي اصغر نعيمي پس از فيلم کوتاه «ديروقت» است. اين دستيار کارگردان سابق پس از کسب تجربه از کارگردانان طيف‌هاي مختلف، قصد دارد هويت مستقل هنري براي خود قائل شود، آن هم با روي آوردن به عرصه فيلمسازي بلند.

    به گزارش سايت سينمايي سوره، فيلم کوتاه «دير وقت» با حضور بازيگران حرفه اي چون پارسا پيروزفر و هانيه توسلي و موضوع جسارت آميزي که به آن پرداخت، به نوعي نشان دهنده نگاه حرفه اي فيلمساز به سينما بود. البته تعلق به سينماي بدنه و به نوعي فيلمسازي با نگاه ويژه به مخاطب شايد تعبيري دقيقتر از مفهوم نگاه حرفه اي فيلمساز است.
    نگاهي گذرا به فيلم «بي وفا» مويد همين شاخصه ها و نگاه کارگردان است. اگر فيلمنامه را ابتدايي ترين مرحله آغاز شکل گيري يک فيلم در نظر بگيريم، استفاده از يک فيلمنامه نويس حرفه اي و صاحب تجربه که سابقه کارهاي متفاوتي در عرصه سينما و تلويزيون دارد، در همان اولين گام نشان دهنده همين رويکرد است. وقتي حضور بازيگران چهره را در کنار اين نوع نگاه قرار مي دهيم به ريشه دار بودن اين تفکر و نوع نگاه فيلمساز بيشتر پي مي بريم.
    اين بازتاب حتي در قصه، نوع پرداخت و کار با کليشه ها هم نمودي پررنگ دارد و با پرداختن به بطن قصه به آن مي رسيم. فيلمنامه با محوريت يک کليشه قديمي که همان عشق پسر ثروتمند به دختر فقير است، بدون آنکه کارکرد جديدي از اين کليشه بگيرد يا چيزي بر آن بيفزايد فقط از همان عوامل جذابيت زاي آشنا استفاده کرده و تلاشي براي احيا کليشه ها نمي کند.
    در اينجا شايد لازم باشد اشاره اي به دو نمونه متفاوت از احيا الگوها و مفاهيم کليشه اي با پرداخت هايي ويژه داشته باشيم. فيلم "نان و عشق و موتور 1000" ساخته ابوالحسن داودي با فيلمنامه اي از پيمان قاسم خاني نمونه اي از احيا الگوهاي کليشه اي در ژانر کمدي است. قصه بر اساس يک داستان مکتوب بر کليشه دختر پولدار و پسر فقير استوار است و البته ضرب الاجلي که محدوديتش ماجراهاي فيلم را مي سازد.
    نويسنده به درستي اين کليشه را بر بستر شرايط سياسي جامعه معاصر قرار مي دهد و خطوط فرعي طراحي مي کند که در ادامه به تلفيقي مناسب با خط اصلي که همان عشق دختر و پسر است، مي رسند. حتي گره گشايي خط اصلي هم به مدد خطوط فرعي انجام مي شود که به خوبي در بطن قصه تنيده شده اند: بازي هاي سياسي گروههاي مختلف در دل يک ماجراي عشق و کلاهبرداري.
    کليشه ها همواره بر بستري از بازتاب اتفاقات روز جامعه است که مي توانند به نوعي احيا شوند. در چنين شرايطي است که ديگر تکرار محض کليشه هاي تثبيت شده در فيلم فارسي هم جزئي از ساختار روايي و لحن قصه مي شوند و مي توان از آنها به موتيف تعبير کرد.
    "ليلا" داريوش مهرجويي هم نمونه خوبي از پرداختن به موضوعي کليشه اي است که در زمان خود هم محور يک مجموعه تلويزيوني بود. نازايي از موضوعاتي است که با نگاه نويسندگان و فيلمسازان مختلف، همواره بروزي کمابيش مشابه داشته است. پرداختن به رنج و درد زني که دچار اين محروميت است هميشه بهترين مدخل براي ورود موضوع تصور مي شود. در حالي که مهرجويي در "ليلا" با نوع نگاه و پرداخت خاص خود، شخصيت زني ماندگار را به سينماي ايران هديه مي کند که قبل از چنين محروميتي دچار بحراني به نام خودآزاري است.
    طراحي چنين تعريفي براي ليلا وقتي مي تواند نقش اصلي خود را پيدا کند که در موقعيت انتخاب و تصميم قرار مي گيرد و اينجاست که به ريشه هاي بحران دروني اش رجعتي دارد و همه چيز را مي پذيرد. اين پذيرفتن از موقعيت يک زن عام سنتي که چاره اي جز پذيرش ندارد نيامده، بلکه از شخصيت خاص ليلا آمده که به نوعي احيا تصوير کليشه اي زنان منفعل و به نوعي پذيراست. کنش و واکنش هايي که از تعريف خاص اين شخصيت مي آيد نه مفهوم عام زن بودن، پس اگر وادار به بازنگري ديگران يا خود مي شويم بايد نگاه تحليلگر خود را از اين فيلتر عبور دهيم و به وجوه بروز خودآزاري نگاهي داشته باشيم.
    وقتي اين دو نمونه را از نظر مي گذرانيم و نگاهي دوباره به "بي وفا" مي کنيم، اينگونه به نظر مي آيد که پرداختن به نفس کليشه و بازي با الگوهاي آشنا نمي تواند در قدم اول جهت تحليل را مشخص کند. به خصوص که در اين فيلم علاوه بر کليشه دختر فقير و پسر ثروتمند قصه در مسير الگوي آشناي ديگري قرار مي گيرد: قرار گرفتن شخصيت در موقعيتي که با آن دچار تضاد است و طبعاً چالش هايي را ايجاد مي کند. وقتي به حضور مثلث عشقي هم در اين فيلم نگاهي مي کنيم و مجموعه اين کليشه و الگوهاي قديمي را کنار هم قرار مي دهيم به نکته اي مي رسيم که از همان نوع پرداخت و نگاه به کليشه ها مي آيد.
    واقعيت اين است که نه بستر قصه و نه اتفاقات و خطوط طراحي شده براي بخش مياني از اين بذل توجه به کارکردهاي جديد و ممکن برخوردار نشده اند و همه چيز بر مسيري آشنا و قابل پيش بيني حرکت مي کند. نکته ديگر اينکه از جذابيت هاي موجود در هر کدام از اين الگوها هم در حد و اندازه هاي آشنا و معمول استفاه شده بدون آنکه تلاش خاصي جهت حرکتي فراتر از چارچوب هاي موجود انجام شده باشد.
    حتي مثلث عشقي که قابليت هاي خوبي براي احيا و گرفتن کارکردهاي جديد دارد هم بر مسير عشق و کينه و انتقام پيش مي رود و همان تصوير هميشگي را از ضلع سوم اين مثلث ارائه مي دهد. تلاشي که در "چهارشنبه سوري" به سرانجام رسيد و به نوعي اين کليشه را احيا کرد.
انتهای پیام /

 
   
 
    خانه |  درباره ما  |  تماس با ما  |  قوانین و مقررات  |  منابع |  جشنواره سينما |  خبر  
  كليه حقوق اين سايت براي sourehcinema.com محفوظ ميباشد
Copyright © 2003-2016 SourehCinema.com All rights reserved
توسعه دهندگان سايت  Email: info@sourehcinema.com