ملک جهان خزاعي:
طراحي صحنه و لباس نوعي فضاسازي است
اگر روزي برسد که کسي طراحي را جدا از فيلم ببيند و آن را تشويق کند بايد مطمئن شويم که بدترين کارمان را انجام داده ايم.
به گزارش سايت سينمايي سوره، ملک جهان خزاعي در تحليل تجربه همکاري با فيلم «زمستان است»، درباره چگونگي پيدا کردن لوکيشن خاص فيلم که ريل قطار از مجاور آن عبور مي کند، گفت: به هر حال من با قصه «سفر» آقاي محمود دولت آبادي آشنا بودم و در جريان شکل گيري فيلمنامه فيلم قرار داشتم. وقتي فيلمنامه نهايي در اختيار من قرار گرفت همراه با کارگردان و فيلمبردار به دنبال لوکيشن رفتيم. لوکيشني که ايستگاه قطار و خانه مجاور آن را در کنار هم داشته باشد. آقاي دادگو تهيه کننده فيلم تماس هاي لازم با مسئولين راه آهن را برقرار کردند و آنها ما را راهنمايي کردند که در کجا مي توانيم هم برف داشته باشيم و هم يک روز قطار را در اختيار بگيريم. اين طراح صحنه و لباس ادامه داد: در لوکيشني که پيدا کرديم خانه مسکوني در کنار ريل قطار وجود نداشت. جاي کوچکي به عنوان نگهباني بود و ما توانستيم آن را بزرگ کرده و به خانه مختار تبديل کنيم. بخش عمده قصه در دو لوکيشن اصلي مي گذرد که عبارت است از خانه مختار و قهوه خانه. در قهوه خانه هاي موجود به علت نظارت وزارت بهداشت، کف و ديوارها از سراميک سفيد است که فيلمبرداري در چنين فضايي را مشکل مي کند. علاوه بر آن فضايي که ما لازم داشتيم، فضاي سرد و سفيدي مانند آشپزخانه نبود. قهوه خانه مورد نظر را با چوب کوچک کرديم و فضاي مورد نياز قصه ساخته شد. خزاعي با اشاره به اين که دو لوکيشن مورد نظر با وجود ساخته شدن با بافت فيلم عجين شده و کسي حدس نمي زند فيلم دکور داشته باشد، در مورد طراحي لباس و رنگ غالب فيلم اضافه کرد: لباس همه شخصيتها تهيه شده و در اختيار آنها قرار گرفته و لباسهاي خودشان نيست. در صحبتي که با آقاي پيتز و داوودي داشتيم رنگ غالب فيلم را يک آبي سرد انتخاب کرديم ولي در برخي صحنه ها با توجه به مضمون، اين رنگ تغيير مي کند و کمي شادتر مي شود. مثلاً به تدريج که زندگي دختر بچه سامان مي گيرد، رنگ لباسش هم تغيير مي کند به طوريکه رنگ آخرين لباسش قرمز است ولي متأسفانه پدر جديدش هم آنها را ترک مي کند. ملک جهان خزاعي با عنوان اين مطلب که اصولاً طراحي صحنه ـ لباس فضاسازي است، ادامه داد: اگر روزي برسد کسي طراحي را جدا از فيلم ببيند و آن را تشويق کند، بايد مطمئن شويم که بدترين کارمان را انجام داده ايم. طراحي بايد در وجود فيلم بافته شده باشد و مخاطب آن را به طور مجزا نبيند. اين طراح صحنه ـ لباس در خصوص تجربه همکاري با پسرش در "زمستان است" اين چنين گفت: به هر حال ما سر کار مادر و پسر نيستيم. حتي شايد وقتي با آقاي پيتز کار مي کنم کمتر بتوانم در کار دخالت کنم نسبت به وقتي که با کارگردان ديگري کار مي کنم. هم به جهت ملاحظه کاري که گروه فکر نکنند مثلاً مادر کارگردان هم مي خواهد نظري خاص بدهد و ... هم از جهت اهميتي که به نظر جوانان به خاطر تفاوت نسلهايمان مي دهم. برايم محترم است وقتي با يک جوان کار مي کنم ببينم چه نقطه نظراتي دارد. خزاعي صميميت بين گروه در عين شرايط سخت جوي حاکم بر کار را اين چنين تشريح کرد: ما در سرماي 20 درجه زير صفر کار مي کرديم ولي گروه خوب و صميمي داشتيم. مدير توليد فيلم آقاي شهباززاده با اينکه جوان بودند ولي کارها را به خوبي هماهنگ مي کردند و همکاري خوبي بين همه گروه شکل گرفته بود. هر چند تهيه کننده خودشان حضور نداشتند و ما را به خانم طائرپور سپرده بودند، ايشان هم از کاري دريغ نکردند و همه چيز خوب پيش رفت. ملک جهان خزاعي در حالي که صميميت موجود در کار را برخاسته از شخصيت کارگردان مي داند، اضافه کرد: من سه کار با آقاي پيتز داشته ام و فکر مي کنم صميميت موجود از خود او است که آدم خاکي و صميمي است و از احوال همه افراد گروه باخبر است. در نتيجه گروه هم تبديل به يک خانواده مي شوند. اين طراح صحنه - لباس در خصوص ويژگي بي زماني-مکاني قصه و نحوه لحاظ آن در طراحي صحنه - لباس فيلم، گفت: زماني که فيلمنامه آقاي پيتز به وزارت ارشاد رفت به دليل پرداختن به بيکاري و تنگدستي که البته با فقرنمايي فاصله دارد، از ما خواستند که زمان وقوع قصه را از حال به بي زماني ببريم، چون زماني که آقاي دولت آبادي اين قصه را نوشتند، اين مسائل متفاوت بود. آقاي پيتز هم نمي خواستند فيلم تاريخي بسازند در اين صورت فيلم به علت سوژه جهاني که دارد خراب مي شد. به همين دليل سعي کرديم خودروهاي آخرين سيستم که حالا در تهران فراوان است، در فيلم نباشد. در مورد خودرو پليس هم سعي کرديم به گونه اي انتخاب شود که مربوط به هيچ کجا نباشد. ملک جهان خزاعي در مورد نمونه هاي ديگر اين تغييرات اضافه کرد: مثلاً تابلوي "پاتن جامه" که خياط خانه محل کار خانم حجار است را برداشتيم. قبلاً با اين مسئله برخورد داشتم که در نساجي هاي زير نظر دولت همه خانمها روسري به سر مي کردند چون اکثر اين افراد از طبقه کارگر بودند که معمولاً حجاب به سر داشتند. ما از لباسهاي خودشان استفاده کرديم فقط روسري ها را که مشکي بود به آبي تغيير داديم. براي بخش ايران خودرو هم به چنين شکلي استفاده کرديم و چيزي جز دو دکوري که اشاره کردم نساختيم. خزاعي در مورد رابطه طراح صحنه - لباس با ادبيات و تأثير آن روي کار گفت: من خودم قبلاً کارگرداني کرده ام و هميشه بر عناصر و مولفه هاي ايراني تأکيد داشته ام. وقتي مجموعه "افسانه هاي کهن فارسي" را کار مي کردم به من مي گفتند چرا پس از اين همه سال که ايران نبوده اي، مي خواهي چنين چيزي بسازي و سراغ يک سوژه مدرن نمي روي؟ به نظر من مهم است که در هر زماني از تاريخ که هستيم از ريشه هايمان آگاه باشيم چون غنائم اصلي ما هستند. ادبيات هم جزو غنائم ما است و از زمان مدرسه با آن خو گرفته ايم. بعضي ترجيح مي دهند به طرف ادبيات غرب بروند اما براي من جالب بوده که ادبيات خودمان را اول و بهتر بشناسم. اين طراح صحنه-لباس در ادامه اين تأثير را اين گونه تشريح کرد: وقتي يک طراح فيلمنامه اي را براي کار انتخاب مي کند، به هر حال با فضائي برخورد مي کند که توسط فيلمنامه نويس ساخته شده است. با قرار گرفتن در اين فضا، طراح سعي مي کند با تخيل خود آن را ببيند. من فيلمنامه اي را مي پذيرم که بتوانم در آن مفيد باشم. در مرحله بعد ميزان همکاري که مي توانم با کارگردان پيدا کنم برايم اهميت دارد. چون همه گروه دور هم جمع مي شوند تا در خدمت ذهنيت کارگردان باشند که به مثابه يک رهبر ارکستر است. ملک جهان خزاعي در انتها نگاه و ويژگي خاص خود را به عنوان يک طراح صحنه - لباس که در اثر نمود پيدا مي کند، اين چنين تحليل کرد: به هر حال هر هنرمندي در فضاي ذهني خاص زندگي مي کند. من چون از نوجواني ايران نبودم ميراث گذشتگان برايم ارزشمند بود. از کودکي در دنياي خاص خودم زندگي مي کردم فکر کنيد يک بچه ايلياتي يک دفعه به يک شبانه روزي سرد انگليسي منتقل شود. براي چنين بچه اي دو حالت مي تواند پيش بيايد يا افسرده مي شود يا درون خودش فرو مي رود و تخيل مي کند. اين تخيلات در نقاشي ها، طراحي خانه و حتي نوع لباس پوشيدن من هم هست. گرايش به درون باعث شد چيزهائي را پيدا کنم. خزاعي در حاليکه رويکرد عده اي از طراحان صحنه - لباس را متوجه غرب مي داند، افزود: نگاه برخي طراحان ما فقط متوجه بيرون است تا درغرب چه مي گذرد؟ در اولين تجربه همکاري در ايران (قبل از انقلاب) برايم عجيب بود، با وجود اينکه تاريخ تئاترمان کوتاهتر از دنيا بود، کارهاي ارائه شده، معادل کارهاي من در کمپاني رويال شکسپير بود.انتهای پیام /