تصوير يأس و ملال
نگاهي به فيلم زمستان است ساخته رفيع پيتز
پيتز، فعاليت در سينما را با ساخت فيلمي 30 دقيقه اي بر مبناي سلندر نوشته بهرام بيضايي شروع كرد.
به گزارش سايت سينمايي سوره، در اولين فيلم بلند سينمايي خود نيز از پرونده قديمي پيرآباد بيضايي بهره برد. اين بار رفيع پيتز در «زمستان است» سراغ داستان سفر نوشته محمود دولت آبادي رفته است. پيتز با اين كه سالها در فرانسه زندگي كرده، اما علاقه بسياري به ساخت فيلم براساس داستان هاي روستايي و روابط مردم روستانشين دارد و اصلاً تمام شخصيت هاي فيلمهايش روستايي هستند. ضمن اينكه با نگاه به چند فيلمي كه پيتز ساخته، بروشني مشخص است كه او علاقه بسياري به اقتباس آثار ادبي دارد. آثاري كه پيتز قبل از «زمستان است» ساخته در داخل كشور با استقبال چنداني مواجه نشد، شايد يكي از مهمترين دلايلش اين باشد كه اصولاً رفيع پيتز به رغم اينكه علاقه فراواني به ساختن فيلمهايي با محوريت مكان ها و آدم هايي بشدت بومي، اما به دليل سالها دوري از ايران و عدم شناخت كافي از روابط و مناسبات اين آدم ها در چنين مكان هايي، آثارش براي مخاطبان ايراني جذابيت ندارد. اين آثار در عرصه بين المللي نيز با موفقيت چشمگيري روبرو نشد، اما پيتز با توجه به يافتن سرمايه گذاران خارجي و به خصوص فرانسوي و جذب آنها به ايران، موفق به ساختن فيلم در داخل كشور نيز شده است. زمستان است با مشاركت سرمايه گذار خارجي ساخته شده و براي دومين بار پس از فيلم خاك (مسعود كيميايي)، اثري از محمود دولت آبادي را مبناي داستانش قرار داده است. در فيلم با داستان آهنگري روبرو هستيم كه كارش را از دست مي دهد و به رغم سن كمش، فكر مي كند كه براي شروع كاري ديگر، زيادي پير است. او به اميد يافتن كار آهنگري با دستمزدي بالاتر، تصميم به رفتن به آن سوي مرز مي گيرد و قول مي دهد با دستي پر بازگردد. از سوي ديگر مردي غريب كه كارگر مكانيك است، به شهر مي آيد. او نيز دنبال كار مي گردد و بعد از پيداكردن كار، آن را از دست مي دهد. پيتز در اين فيلم كه در آن بغير از داستان سفر، تحت تأثير قطعه زمستان است با شعر زنده ياد مهدي اخوان ثالث و با صداي استاد شجريان و موسيقي حسين عليزاده بوده است، خواسته تلاش يك نسل كارگر را كه آن سوي مرزهاي كشورشان را محلي بهتر براي كار و زندگي مي دانند، تصوير كند. در اين مسير رفيع پيتز از بازي بازيگران غيرحرفه اي و بومي استفاده كرده و ميترا حجار تنها بازيگر حرفه اي است كه در فيلم حضور دارد. ضمن اينكه حجار در اين فيلم يكي از بهترين بازيهاي دوران بازيگري اش را ارائه كرده است. اما گذشته از فيلمبرداري خوب محمد داوودي به عنوان يكي از نقاط قوت اثر، فيلم نمي تواند تأثير و جذابيت لازم را از دل مضمون اصلي اش بيافريند. قرار است كه در اينجا با داستان آدم هايي روبرو شويم كه زمستان فيلم، برايشان تمثيلي از زمستان و سردي روابط و مناسباتشان است. روابطي كه در آن عشق نيز نمي تواند نجات بخش باشد و همه چيز قرار است به پاياني ناخوش و ياس آورختم شود. اما نمايش اين ايستايي و سكون در روابط از طريق فرم فيلم، حاصل چشمگيري نداشته است. با تماشاي فيلم به جاي اينكه جذب داستان شويم، در وهله اول كند و كشداربودن فيلم حوصله مان را سر مي برد. فيلم انگار قرار است هيچ گاه تمام نشود. تك تك نماهاي فيلم به طور عذاب آوري كشدار و طولاني هستند. فيلم قرار است گاهي مثلاً فضاي فيلمهاي نئورئاليستي سينماي ايتاليا را به خاطر بياورد. حتي اگر فيلم چند دهه قبل از اين ساخته مي شد، شايد فيلم متفاوت و جالبي به نظر مي رسيد. اما مسأله اينجاست كه تصوير كردن روابط و مناسبات آدم ها در چنين فضاهايي جز ملال و كسالت براي تماشاچي حاصل ديگري ندارد. همين مضمون و همين تم را مي شد در قالب و فرمي ديگر روايت كرد كه تا اين حد موجب ملال تماشاگر نشود. مثلاً در جشنواره سال گذشته بغير از زمستان است، فيلم ديگري با همين مضمون پخش شد به نام «گل يا پوچ» ساخته ابوالفضل جليلي، اين فيلم هم مانند زمستان است داستان دو كارگر را روايت مي كرد كه آنها هم دنبال كار بودند. اما جليلي موفق شده بود از دل همين مضمون، فيلمي اميدوار، مفرح و سرگرم كننده بسازد و در نهايت اميد به زندگي را نيز در مخاطبش پررنگتر كند. اما در زمستان است، هيچ دريچه و روزني از اميد نيست. اگر قرار است كارگري در وطن خودش امكان ماندن و كار كردن نداشته باشد و از سوي ديگر سفر به خارج از كشور و آن سوي مرزها نيز برايش نتيجه اي جز بدبختي و يأس نداشته باشد، پس اصلاً تكليف شخصيت هاي فيلم و همين طور تكليف مخاطب با فيلم چيست؟ مسلم است كه تنها يك راه حل باقي مي ماند و آن هم مرگ است. اما بيننده اين راه حل را قبول نمي كند. به خصوص اينكه سازنده فيلم، با توجه به سابقه اي كه از او ذكر شد، اصلاً شناختي از مناسبات و روابط آدم هاي ايراني و اين طور كه معلوم است اصلاً كل آدم ها ندارد. از سوي ديگر بازي بازيگران فيلم نيز در ايجاد اين دافعه نقش مهمي دارد. مثلاً جوان كارگر كه نه تنها هيچ كاريزمايي ندارد و همدلي تماشاگر را برنمي انگيزد. بلكه با آن توقعات و غرور بي دليلش حتي نفرت تماشاگر را هم برمي انگيزد. با تمام اين اوصاف، فيلم حداقل در زمينه فقر اقتباس ادبي در سينماي ايران گام مهمي برداشته است. در ايران تعداد فيلمهايي كه رسماً با اقتباس از يك اثر ادبي ساخته شده اند، انگشت شمار است. استفاده پتيز از آثار ادبي در زمينه حوادث و داستان هاي بومي، اقدام ارزشمندي به شمار مي آيد. ضمن اينكه خود داستان دولت آبادي نيز داراي مصالح و مواد لازم براي تبديل شدن به يك فيلم سينمايي است. داستان دولت آبادي، حكايت مهاجرت روستاييان مناطق محروم پس از جريان موسوم به «اصلاحات ارضي» به نقاط ديگر كشور براي يافتن كار است. يكي از تغييراتي كه رفيع پيتز در فيلمهايش اعمال كرد؛ اين است كه مثلاً در اينجا مهاجرت به خارج از كشور اتفاق مي افتد. ضمن اين كه استفاده رفيع پيتز از عوامل حرفه اي سينما، مثل فيلمبرداري: محمد داوودي، چهره پردازي: عبداله اسكندري، طراحي صحنه و لباس: ملك جهان خزاعي، موسيقي: حسين عليزاده و همچنين بازي متفاوت ميترا حجار، به هر حال باعث شده فيلم براي يك بار ديدن به رغم كندي و كشدار بودن بيش از حد آن، ارزشش را داشته باشد.انتهای پیام /