«پدر و تك درخت»
نگاهي به «تك درخت ها»
سعيد ابراهيمي فر در اقتباس از مجموعه داستان «لبخند انار» هوشنگ مرادي کرماني، دست به تلفيق چهار داستان کوتاه زده که در وهله اول به نظر مي آيد اين تلفيق به همسوئي قصه ها انجاميده است. قصه تک درخت تنهاي کوير، پدري که شعر تازه اش را گم مي کند و کارکرد دوربين خانگي در محيط خانواده اي سنتي.
به گزارش سايت سينمايي سوره، همسويي اين قصه ها به يک تم اصلي انجاميده که همان شخصيت پردازي خاص پدر به عنوان هنرمندي شاعر و در عين حال تنها و سنتي است که در نهايت به موقعيت تک درخت کوير پهلو مي زند. هر چقدر تک تک اين موقعيتها در پرداخت شخصيت پدر موفق عمل مي کنند، ولي در نهايت نمي توانند به يک تصوير واحد از او منجر شود و به نوعي سردر گم باقي مي ماند. مثلاً در استفاده از دوربين خانگي و ورود آن به لحظه هاي خصوصي و شخصي پدر، موضعگيري او را به عنوان مردي سنتي مي توان باور کرد ولي واکنش هاي غيرمنطقي او که بيش از اهميت موضوع به آن بها مي دهد، سوال برانگيز مي ماند. بخصوص که او تغيير موضع داده و رضايت به اين کار مي دهد امابه گونه اي متظاهرانه. وقتي اين رفتار را در کنار رفتار غير منطقي و اغراق گونه او در شب شعر قرار مي دهيم، نمي توان اين شخصيت را شناسائي کرد. پدري که جزئيات غيرلازم زندگي خود و پسرش را با غريبه ها تقسيم مي کند تا فرصت بيشتري براي حرف زدن پيدا کند. علاوه بر تناقضي که شخصيت پدر از خلال چند داستان پيدا مي کند، مي توان کارکرد مفهومي و تصويري دوربين خانگي را هم مورد بحث قرار داد. از جهت مفهومي هر چند مي توان کنش و واکنش هاي متفاوت آدم ها، رفتارهاي آگاهانه و ناآگاهانه آنها مقابل و پشت دوربين و ... را از وجوه مختلف مورد ارزيابي قرار داد، کارکرد تصاوير سياه و سفيد دوربين منطقي خاص در استفاده پيدا نمي کنند و بيشتر برخاسته از نوعي تنوع بصري است. کندي ريتم و لختي سير پيشرفت قصه هر چند برخاسته از جنس روايت، به زندگي غبارگرفته سنتي پهلو مي زند ولي در عين حال به تکراري مي انجامد که بيش از هر چيز برخاسته از تکرار کنش و واکنش ها است تا جائي که نماهاي تکراري بسياري به چشم مي خورند. تکرار نماهاي متوالي تک درخت از زاويه دوربين خانگي و نقطه ديد عادي، ترسيم خلوت و لحظات شخصي پدر از زاويه دوربين و نقطه ديد عادي و همينطور ... مي تواند به نهادينه شدن جايگاه اين مفاهيم و عناصر در قصه، فيلم و ذهن ايرج(پسر) بيانجامد ولي کارکرد ديگري پيدا نمي کند. نکته ديگر در اين فيلم که به نوعي تبديل به تم مشترک چند فيلم شده، مفهوم نوستالژي وطن و عشق هاي دوران کودکي است که به نظر مي آيد تنها محمل نجات بشر معاصر در عصر مدرنيته است. در فيلم "ميناي شهر خاموش" و "تک درخت ها"، شخصيت اصلي که زندگي آرام و بي دغدغه اي در غربت ندارد، ناخواسته براي رسيدن به آرامش روحي به وطن بازمي گردد. وطن و بازخورد زندگي سنتي در تقابل با زندگي مدرن غرب به گونه اي قرار مي گيرد که قهرمان قصه گريزي از خاطرات گذشته ندارد و هميشه نوجواني هست که عشق کودکي اش را در حافظه تاريخي نگهداشته تا در لحظه نياز گرد و خاکش را بگيرد. جائي مينا و جائي نرگس و هر دو به نوعي از دست رفته، گم شده و ويران مانند ويرانه هاي زلزله وساختمان منهدم شده. عشقي که جامعه مدرن عرصه اي براي حضورش قائل نيست...انتهای پیام /