نگاهي به «آفتاب بر همه يکسان ميتابد»
معجزه به همين سادگي روي ميدهد
به نظر ميرسد عباس رافعي فيلم سينمايي «آفتاب بر همه يکسان ميتابد» را ساخته است تا بگويد معجزه بسيار آسان و به راحتي اتفاق ميافتد.
به گزارش سايت سينمايي سوره، اين فيلم داستان معجزه است. زني که اعتقاد دارد در مورد همسر شيميايي اش به طور حتم معجزه اتفاق مي افتد، او را همراه دوست قديمي خود به سفر مشهد مقدس مي برد تا سلامتي عاجل و کامل او را بگيرد. اين معجزه در همه ارکان داستان وجود دارد. ژانت در ميان راه پدر و دختري را ملاقات مي کند که به او انار مي دهند، اما از آنها دور نشده که ناپديد مي شوند. در فاصله کوتاهي از حضور نگار براي گرفتن اجازه ترخيص شوهر جانبازش، پدر او زنگ مي زند و ... حقيقت اينجاست که همه اتفاقات نوعي پيچيدگي در قصه به وجود مي آورد که هم حرکت ايجاد کند و هم ذهن بيننده در پي يافتن جواب و سرنوشت نهايي افراد باشد. اما پشيمان شدن ژانت زماني که به راستي عزم رفتن دارد، تماس احمدي درست همان زمان که نگار برگه جعل شده را به او مي دهد، مراجعه افراد و عمال احمدي به خانه پدري ژانت در حالي که مدت کوتاهي از فرار آنها مي گذرد و اينکه پليس با اين شبکه وسيع جاده موفق به گرفتن اين سه نفر نمي شود، در حالي که وجود فردي که با اکسيژن پشت يک ماشين خوابيده و از کپسول اکسيژن استفاده مي کند، نگاه هر رهگذري را به خود جلب مي کند. چه برسد به پليس که حضوري مداوم دارد و در جهاني مختلف ديده مي شود. نکته ديگر اينکه معمولا معجزه مراتبي دارد. اين اتفاق که ريشه در اعتقادات ديني ما دارد در وهله نخست عشق، ايمان و خلوص نيت دعا کننده را مي خواهد و پاکي کسي که براي او معجزه درخواست مي شود. اما اينکه يک سفر پرماجرا به خودي خود مي تواند براي يک فرد معجزه بياورد، حتي اگر در دنياي واقعي قابل باور باشد، در فيلم چندان باورپذير نيست و بيننده انتظار اتفاقي غيرمعمول و بزرگ را دارد. اصولا فيلم بايد در عين حال که با واقعيت ها ارتباط منطقي و درستي دارد، شرايط متفاوت و غيرمعمولي را براي مخاطب به همراه بياورد و خلق کند تا براي بيننده جذابيت لازم را داشته باشد. اما «آفتاب بر همه يکسان مي تابد» هيچ شرايط متفاوتي را خلق نمي کند و همين مسئله موجب مي شود مخاطب شرايط کلي داستان را حدس بزند و همين مسئله به شدت روي جذابيت اثر و پيگيري مخاطب تاثير منفي بگذارد. در اين فيلم بازي ها خوب و حرفه اي است. مريلا زارعي وجهي ديگر از توانايي خود را نشان مي دهد و لاله اسکندري نقش يک زن فداکار و عاشق را به خوبي ايفا مي کند. اما رفتار و اعمال آنها به اندازه اي فاقد حس است که بيننده در کمتر زماني مي تواند خود را به اثر نزديک ببيند. بايد به خاطر داشته باشيم که اين فيلم در وهله نخست بايد موفق به تحريک احساسات بيننده شود. چون معجزه امري منطقي و روزمره نيست تا نياز به تفکر مخاطب باشد. بلکه بايد شرايطي به وجود بيايد که بيننده به راستي عشق عميق ميان نگار و همسرش را درک کند و دليل اين همه وفاداري ژانت را بفهمد. نکته اي که تا پايان قصه دليل محکمي براي آن ارايه نمي شود. در «آفتاب بر همه يکسان مي تابد» شخصيت پردازي چندان محکم نيست. همه چيز در اتفاق هاي کوچک و بزرگ حل مي شود و هدف رسيدن به مقصد است. بي آنکه انگيزه اصلي آن يعني عشق و محبت رهروان جريان پيدا کند. ديگر اينکه، از نظر زماني سن و سال نگار با آنچه از پايان جنگ و شيميايي شدن همسرش بيان مي کند، رابطه منطقي ندارد. فاصله بسيار زياد سني ميان نگار و همسرش نيز رابطه عاشقانه آنها را کمي عجيب جلوه مي دهد. ديگر آنکه به هيچ وجه مشخص نمي شود دليل مخالفت احمدي با ازدواج نگار و همسرش نيست. نکته بسيار مهمي که دور از نظر مي ماند.انتهای پیام /