نگاهي به "باز هم سيب داري؟"
كتككاري به سبك قصههاي بيمكان
بيشترين حركتي كه بايرام فضلي در فيلم "باز هم سيب داري؟" مورد استفاده قرار داده، كتككاري است. آن هم به سبك افرادي كه در زمان و مكاني گمشده زندگي ميكنند.
به گزارش سايت سينمايي سوره ، اين فيلم زباني نمادين دارد و در موقعيتي اتفاق مي افتد كه زمان و مكان مشخصي ندارد. فيلم مي كوشد با نشانه هاي مختلفي كه در جاي جاي اثر ارايه مي كند، بيننده را به سمتي سوق دهد كه در جريان تفكرات و انديشه هاي فيلمساز قرار بگيرد. اصل بر اين است كه مخاطب از بين اتفاقات، روستاها، رفتار مردمان و نيروهاي سياه پوش داس داري كه در فيلم نشان داده مي شود، به اشاره هاي فرهنگي و اجتماعي و گاه سياسي كارگردان پي ببرد. فردي بي نام و نشان وارد روستايي مي شود و دنبال غذا مي گردد. اهالي اين روستا خود را به خواب مي زنند تا توسط افراد سياهپوش دستگير نشوند. اين مرد قوي هيكل و يك دختر در سفري بي مقصد به جاهاي مختلف مي رسند و آرام آرام به همديگر علاقمند مي شوند و ... شخصيت هاي اين داستان نام و نشان ندارند و زمان كاملا گنگ و مبهم است. در فيلم از داس و نيزه و وسايل ابتدايي جنگ تا تفنگ و حتي موتورسيكلت استفاده مي شود. زبان كاراكترها منطق با محاوره روزمره است. همين مسئله شرايطي را به وجود مي آورد كه كارگردان استعاره ها و كنايه ها به مسايل و موضوعات مختلف را مطرح كند. افرادي كه خود را به خواب مي زنند تا دستگير نشوند، اهالي يك روستا كه بي جهت با همديگر دعوا مي كنند ولي در برابر دشمن خود ترسو و ساكت هستند، عده اي ديگر كه در برابر دشمن مي ايستند و همگي كشته مي شوند و ... نمادي از آدم هاي مختلف جامعه با گرايش هاي گوناگون است. اين افراد حتي مي توانند نمادي از كشورهاي مختلف جهان در برابر ستم و ظلم باشد. نخستين برخورد مخاطب با اين فيلم طراحي صحنه و لباس عجيب و در عين حال گوياي فيلم است. به اين مفهوم كه طراحي به شدت كمك مي كند تا نداشتن زمان و مكان در فيلم ملموس شود. خانه هايي كه با الياف گياهي ساخته شده اند و انسان هايي كه لباس هايي از پارچه هاي ضخيم دارند. در اين ميان رنگ لباس ها و خانه ها به شدت در تغيير كلي صحنه و حتي ايجاد فضاهاي گوناگون كارايي دارد. قبرستان كه بسيار جالب و در عين حال عجيب طراحي شده است و انسان هايي كه تا گردن در خاك فرو رفته اند، وجهي ديگر از توانايي كارگردان در به كارگيري عوامل مختلف صحنه را نشان مي دهد. نمادشناسي و تحليل نشانه هاي فيلم نيازمند كنكاش در افكار و انديشه هاي فيلمساز است، اما نكته اي كه در فيلم عجيب به نظر مي رسد، استفاده بيش از اندازه از صحنه هاي كتك كاري است. بازيگران اين فيلم در چندين صحنه به جان هم مي افتند. مرد بي نشان و شخصيت اصلي داستان مرتب از داس داران سياه پوش كتك مي خورد. حتي صحنه كشته شدن افراد روستايي كه تلاش مي كنند در برابر دشمن خود بايستند هم نماهايي از كتك كاري دارد. اين در حالي است كه كارگردان به آساني با استفاده از نماهاي كوتاه و قطع هاي سريع و تدوين با ريتم تند و استفاده از نشانه ها مي توانست مفهوم اصلي اين صحنه ها را در فيلم بگنجاند. نكته ديگر اينكه در فيلم از سياهي لشكرها استفاده خوبي شده است. به نظر مي رسد اگر طراحي صحنه و لباس و صحنه هاي درگيري و زد و خورد از فيلم حذف شود، در عمل چيز ديگري براي فيلم باقي نمي ماند. به عبارت ديگر، فيلم تلاش كرده به بيان سينمايي نزديك شود و از تصويرسازي زياد استفاده كند، اما بسياري از اين تصاوير زايد، كشدار و كم اهميت هستند. نگاهي به صحنه حضور موتورسيكلت راني كه شب هنگام در مسير حركت زن و مرد قرار مي گيرد و مرد با او درگير مي شود، به خوبي اين موضوع را نشان مي دهد يا صحنه مربوط به حضور اين شخصيت ها در روستايي كه همه گدايي مي كنند.انتهای پیام /