نگاهي به "پارك وي"
يك كابوس ماندگار
فريدون جيراني قبل از نمايش "پارك وي" همواره اين نكته را به دوستداران "قرمز" يادآور ميشد كه فيلم جديدش تا حد زيادي به "قرمز" و فضاهاي خاص و تأثيرگذار آن نزديك است.
به گزارش سايت سينمايي سوره، اين نزديكي را ميتوان در شخصيت مرد روانپريشي كه زن را بيمارگون فقط در انحصار خود ميخواهد، خلاصه كرد. والا دوز خونريزي، درگيري، خشونت، روانپريشي، شخصيتپردازي، ديالوگنويسي، منطق داستاني و ماندگاري ترانه "عاشقم من" در "قرمز" كجا و جايگاه ترانه لالايي و فيلم "قصه عشق" و ديالوگ "عشق اونه كه هرگز نگي متأسفم" و ... در "پاركوي" كجا؟ در فيلم چه اتفاقي ميافتد؟ كوهيار و رعنا بر مبناي پيشگويي فال قهوه با هم آشنا ميشوند و به فاصله چند روز با هم ازدواج ميكنند. آنچه از همان ابتدا در شخصيتپردازي آدمهاي فيلم به نظر برجسته ميآيد، نوع خاص پرداخت و خلق كاراكترهايي جديد است كه در ادامه كاركردي پيدا نميكند و مانند بسياري از سئوالات بيجواب فيلم ناكارآمد ميماند. به عنوان مثال شواليه فيلمهاي جيراني يعني سلسه مشرقيها اين بار يك زن روانپزشك به نام سيمين است كه نامادري رعنا محسوب ميشود. فقط در يك سكانس او را در حال پياده كردن نوار كاست اعترافهاي شخصي يك زن ميبينيم كه از مشكلاتش ميگويد. قرار است اين وجه شخصيت بيانگر نگاه عاقلانه او به ازدواج و هشدارهايش به پدر رعنا براي تحقيقات درباره خانواده كوهيار باشد يا صرفاً ارتقاء سطح فرهنگي سلسله مشرقيها؟ جالبتر اينكه اين مشرقي با وجود شاخصههايي كه دارد حتي نميتواند جلو مستي روزانه شوهرش را بگيرد و راهكارش زير دوش بردن پدر براي هوشياري اوست. اصلاً اين شخصيت از تخصص خود چه استفادهاي ميكند و چه اهميتي دارد كه اجباراً باز شدن گرههايي از قصه حتي راهكار دادن به نيروي انتظامي به او سپرده ميشود؟ طراحي يك پدر ثروتمند و مست براي رعنا در چه جهت اهميت پيدا ميكند؟ آيا اين مستي ميتواند توجيهكننده غفلت او از تحقيق در مورد خانواده كوهيار محسوب شود و پدران ديگري كه مست نيستند معمولاً اين كار را انجام نميدهند؟ آيا قرار است به اين طريق فقط يك وجه بيروني جديد به شخصيت اضافه شود كه كاركردش در قصه اهميت چنداني ندارد؟ دوست رعنا، خواستگار قبلي، مادر كوهيار و ... همه از جمله شخصيتهايي هستند كه از طراحي خاص آنها استفاده كاركردي در جهت پيشبرد قصه نميشود و نهايتاً رعنا و كوهيار كه به نوعي تقابل ميرسند. شخصيت كوهيار از كاراكترهاي جذابي است كه به واسطه پرداخت و نوع حضور ميتوانست جذابيت خاص و دوگانهاي پيدا كند، اما انتخاب بازيگر كلاً اين شخصيت را تبديل به قطب ضعيف و متأسفانه اسباب خنده كرده است. شخصيت روانپريشي كه گرههايي در گذشتهاش دارد كه هيچوقت باز نميشود، اما به گونهاي بيمارگون همه رعنا را براي خودش مي خواهد. تمركز او بر لحظههايي كه رعنا از او فاصله ميگيرد و عشقي جنونآسا كه فيلمساز آن را در غذا خوراندن به رعنا تصوير كرده از موارد متعددي است كه كوهيار را ميتوانست برجسته كند. اما كافي است دقت كنيد مثلاً به سكانسي كه او با بهانهگيريهاي بچهگانه از اتاق تمرين تئاتر رعنا و گروه سر درميآورد و از او آدامس ميخواهد! شايد اجرا و نوع حضور بازيگر ديگري ميتوانست به اين ديالوگ و جايگاه اين رفتار عمق و مفهوم خاصي ببخشد، ولي آنچه مبناي اين مطلب است نسخه به نمايش درآمده "پاركوي" در جشنواره امسال است. فيلمي كه حتي خاطره خوش فيلم "قصه عشق" را تبديل به كابوس ماندگار مخاطب ميكند، چون حتي نميتواند جايگاه در خوري به اين فيلم در روابط آدمهاي قصه ايجاد كند. به همين دليل است كه هر بار ديالوگ رايان اونيل از زبان كوهيار و رعنا ادا ميشود خنده ات ميگيرد. واقعاً ميتوانيد ترانه "عاشقم من" را بدون حضور سنگيني نگاه بيمارگون فروتن به تهراني در "قرمز" گوش كنيد؟ انتهای پیام /