1 2 3 4
5 6 7
9 8
جستجو درعناوين خبری
  بگرد
جستجوی پيشرفته | راهنما
آخرين رويدادها سينمايی
گزارشات
مصاحبه ها
نقدها و مقالات
اخبار فيلم
فيـــلمهای در دست توليد
محصولات آينده سوره
اخبار هنرمندان
اخبار جشنواره ها
اخبار اصناف سينمايی
اخبار دفاتر تهیه و توليد
اخبار سينمای جهان
روزشمارسینما
خبرگزاری ها
 تعداد بازديد : 491  تاريخ مخابره خبر:  ۲۵/۱۱/۱۳۸۵  نوع : خبر
 کد خبر : 138511250209  ساعت مخابره خبر: ۱۴:۴۳:۰۴
    ۱۳۸۵/۱۱/۲۵                              تاريخ نشر خبر :  
 

نگاهي به ژانر دفاع مقدس در جشنواره فيلم فجر

سينماي دفاع مقدس ؛ نيازمند خانه‌تکاني کاربردي

تحليل هشت فيلمي که در جشنواره بيست و پنجم فيلم فجر به طور مشخص به دفاع مقدس پرداخته بودند، بيش از هر چيز نياز به بازنگري الگو‌ها و شخصيت‌هاي تثبيت‌شده اين ژانر را برجسته مي‌کند؛ اصول و ارزش‌هايي که نيازمند يک خانه‌تکاني کاربردي هستند.

    به گزارش سايت سينمايي سوره، فيلم هاي «سنگ، کاغذ، قيچي»، «ساعت 25»، «دست هاي خالي»، «اخراجي ها»، «پاداش سکوت»، «روز سوم»، «اتوبوس شب» و «مثل يک قصه» هشت فيلمي هستند که بطور مستقيم متأثر از دفاع مقدس و پيامدهاي آن هستند.
    "سنگ، کاغذ، قيچي" ساخته سعيد سهيلي فيلمي است که نسبت غيرمستقيم تري با دفاع مقدس دارد. قصه با محوريت گروگانگيري سه جوان براي انتقام شخصي آغاز مي شود که در لحظه ناچاري به آسايشگاه جانبازان پناه مي برند. به اين ترتيب اين خط فرعي با طراحي ويژه در بخش مياني قصه وارد مي شود بدون آنکه از ابتدا داستان را تحت تأثير قرار دهد. در واقع راهکار فيلمساز براي داوري عادلانه در مورد عملکرد قهرمان و ضد قهرمانش، فقط در حضور چنين دادگاهي امکانپذير است.
    اما اشکال از جايي آغاز مي شود که فيلمساز براي طراحي شخصيت هاي اين بخش بدون آنکه نگاهي به حضوري جديد و متفاوت داشته باشد تکيه بر ويژگي تيپ هاي آشنايي کرده که حتي با حضور بازيگراني که انتخاب کرده هم امکانپذير است. باز هم رزمنده که سعي مي کند بحران را با لودگي خود کمرنگ کند، فرماندهي که دچار خطا شده و عده اي را به کشتن داده، رزمنده شاکي از همه چيز ... و نهايتاً اعضا دادگاهي که يک به يک برگرفته از قهرمانان گذشته فيلم هاي دفاع مقدسي هستند. همه چيز در بخش مياني به گونه اي چيده شده و نمايشي پيش مي رود که بيش از هر چيز از واقعيت موجود و رئاليسمي که فيلم در موقعيت موجود محتاج آن است فاصله مي گيرد. اين تکرار تا کجا مي تواند جوابگوي سينماي دفاع مقدس باشد؟
    "ساعت 25" ساخته مسعود آب پرور به نوعي کليشه اي و سهل الوصولترين نگاه را به مردان دفاع مقدس و مسائل شان دارد. محوريت قصه با اسيري است که به وطن بازمي گردد غافل از آنکه همسرش با خبر شهادت او ازدواج مجدد کرده و زندگي پيچيده اي را از سر مي گذراند. به خصوص با رابطه پرتنشي که بين پسر و ناپدري حاکم است. اين تم موضوع فيلم هاي شعاري متعددي بوده، ولي فيلمساز با چيدماني که در گره گشايي تعاريف قصه را عوض مي کند، به نوعي سعي در نوآوري کرده است. به اين ترتيب که معلوم مي شود رزمنده اسير از ابتدا روح بوده و دخل و تصرفش در اتفاقات پيرامون برخاسته از موجوديت روح در آموزه هاي مذهبي اسلام است.
    اما فيلمساز از اين نوآوري و به نوعي ساختارشکني در روايت نمي تواند در جهت ارائه قصه اي نو استفاده کند. همه چيز بر مبناي اولين انتخابي که به ذهن نويسنده رسيده، بنا شده است. از شيوه معرفي اعضا خانواده او در يک سکانس و در حالي که او مقابل در خانه منتظر است تا رويکرد او به دو جانبازي که تبديل به رفقاي شبانه رزمنده مي شوند و حتي شکايت هاي پسر به عنوان نماينده نسل جديد از نسل جنگ و دفاع مقدس. همه چيز به شدت بوي تکرار و کهنگي مي دهد و پتانسيل بالقوه اي را که در نحوه رويکرد به اين قصه کليشه اي وجود داشته زير سئوال برده است.
    "دست هاي خالي" ساخته ابوالقاسم طالبي از تعدد مضامين و موضوعات مطرح شده رنج مي برد. فيلم با شبهه در مورد شخصيت يک زن شهيد آغاز مي شود و با پاسخي که به اين شبهه مي دهد موضعگيري پررنگ دختر را از نگاه فيلمساز که به مادرش شک کرده زير سئوال مي برد. پس از آن با حضور پدري موجي که در لحظاتي خاص در فضاي جبهه و جنگ قرار مي گيرد، نقبي به فضاي مستندگون جنگ زده مي شود که نمي تواند در ساختار کلي فيلم جايي پيدا کند. در ادامه موضوع مزاحمت هاي تلفني رنگي از انتقام جويي از پدر مي گيرد که در عملياتي جنگي زمينه ساز شهادت سربازانش شده است.
    فيلم از اين موضوع هم به سرعت مي گذرد و وارد سطح ديگري از روايت مي شود که با اتهام قتل به دختر و ... همراه است و پدر را وامي دارد براي گرفتن رضايت با مردي مواجه شود که شرط رضايت را شفاي پسر بيمارش قرار مي دهد. فيلم به قدري سريع و بدون زمينه چيني خاص اين سطوح روايتي را تغيير مي دهد که تأثيرگذاري کليت فيلم را تحت تأثير قرار مي دهد. اينجاست که نمي توان از سکانسي مانند جشن تولد دختر در زندان که شمع ها را با خاطره ساليان دوري از پدر و ... خاموش مي کند، به عنوان سکانسي ماندگار و تأثيرگذار ياد کرد. چون فيلم با عدم تمرکز، شاخه به شاخه پريدن و پرداخت کليشه اي که از پدر به عنوان رزمنده موجي، همرزمان سابق و حتي جايگاه معنا در باور آنها ارائه مي دهد از مخاطبي که دنبال وجوه جديدي در اين ژانر است فاصله مي گيرد.
    "اخراجي ها" ساخته مسعود ده نمکي به نوعي تلاش فيلمساز براي خروج از کليشه هاي اين حيطه و حضور شخصيت هايي جديد در موقعيت دفاع مقدس است که تعاريفش تثبيت شده است. فيلمساز با تمهيد ورود کمدي و وجه طنز به دفاع مقدس سعي مي کند خشونت و تلخي فضا را تلطيف کند و به نوعي قصه اي جديد از تحول مردان در فضاي جنگ ايران را روايت کند.
    اما نکته اينجاست که فيلم به شدت متکي بر قالب هاي تيپيک هم در طراحي کاراکترها و هم در طراحي موقعيت هاست. به همين جهت است که شاهد يکسري شوخي هاي تکراري و يکدست در فيلم هستيم که گوياي تأثيرناپذيري اين کاراکترها از محيط جنگ و دفاع مقدس است. چون در واقع اگر قرار باشد تحول آنها موجب تغيير چنين رفتارهايي شود، فيلمساز برگ برنده اش را از دست مي دهد. اينجاست که از تحولي هم که فيلمساز قصد تصوير کردن آن را داشته در حد و اندازه هاي همان شوخي هاي فيلم ياد مي شود نه بيشتر. فيلم از جهت طراحي شخصيت هاي فرعي و به نوعي مثبت هم به کليشه ها تکيه مي کند و از حضور کوتاه آنها در جهت نوعي همه شمولي فيلم استفاده مي کند که نمي تواند وجه جديدي از حيث خلق کاراکترهاي جديد به فيلم اضافه کند. فيلم مديون قرار دادن يک گروه تيپيک و کليشه اي در موقعيتي غيرکليشه اي است که مي توانست منجر به مفهومي فراتر از تحول قابل پيش بيني آنها باشد.
    "پاداش سکوت" ساخته مازيار ميري با تکيه بر ادبيات داستاني دفاع مقدس و حساسيت هاي خاص فيلمساز انتظارات خاصي ايجاد مي کرد که در عمل به آن منجر نشده است. استفاده از يک فيلمنامه نويس حرفه اي که سابقه اقتباس هوشمندانه اي از رمان "مرشد و مارگريتا" بولگاکف در "گاهي به آسمان نگاه کن" دارد و عوامل به شدت حرفه اي ديگر هم مکمل اين انتظارات بودند، اما فيلم نمي تواند فضاي ملموس و باورپذيري از قهرمان درگير ميان وجدان و وظيفه ارائه بدهد. در واقع شخصيت رزمنده اي که مدعي است قاتل يحيي در عمليات هور بوده، چقدر براي ما ملموس است؟ اگر بازيگر نقش را که يادآور کاراکترهاي قبلي خود است از فيلم بگيريم، اين شخصيت چه هويت و ويژگي خاصي براي ما دارد؟ جز آنکه پس از 20 سال - با تمهيداتي که نويسنده براي دير اعتراف کردن او طراحي کرده - مدعي ارتکاب به قتل است.
    به علاوه فيلم روندي خطي را با ريتمي کند براي جستجوي او پي مي گيرد که در گره گشايي تأثيري نمي گذارد. در واقع عمليات هور هيچگاه از نقطه نظر همرزمان سابق روايت نمي شود، بلکه آنها فقط عنوان مي کنند يحيي شهيد شده و ... بدون استناد به دليل و مدرک خاصي. به نظر مي آيد اين بخش فقط براي تصويرکردن تغييرات ايجاد شده در رزمندگان ديروز صورت گرفته که به نکته جديدي هم منجر نمي شود. يکي نان به نرخ روز خور و ديگري شهيد و آن يکي ... تصوير قهرمان قصه از عمليات هور هم بدون تأثيرگذاري فرمانده به گونه اي يکباره و خطي روايت مي شود که حتي پرداخت آن به نوعي فرياد وجدان قاتل را زير سئوال مي برد.
    "روز سوم" ساخته محمدحسين لطيفي روايتي از روزهاي پرالتهاب حصر خرمشهر است. روايتي که خيلي زود مختصات دفاع مقدس ايران را به گوشه اي وامي گذارد و داستان نجات يک دختر از خانه اي محاصره شده را که مي تواند توسط هر کسي جز عراقي ها هم باشد، محوريت مي دهد. فيلم بيش از هر چيز به فيلم هاي کماندويي پهلو مي زند که کمتر مي توان هويت مستقل جنگ ايران و مردانش را در آن سراغ گرفت. شخصيت هاي فرعي هر يک برآورنده مولفه کارکردي فيلمساز براي تلطيف فضا و موقعيت يا ايجاد درگيري ها از نوعي جديد هستند که نمي تواند جايگاه محکمي در فيلم پيدا کند.
    فيلم يک سوراخ بزرگ دارد که سعي شده در قالب پرداخت و تعليقات لحظه اي به نوعي کمرنگ شود، ولي اين اتفاق نمي افتد. فيلمساز براي مدفون کردن خواهر زير خاک، موقعيتي را چيده که برآمده از واقعيت نيست و باورپذيري کليت فيلم را زير سئوال مي برد. وقتي در موقعيت بحراني از در آمدن دشمن، برادر به اين فکر نمي افتد که خواهر پاشکسته اش را به دوش بگيرد و از ديوار بالا ببرد، به نظر مي آيد نه جنگ جنگ است، نه دشمن دشمن و نه ما شاهد يک فيلم واقعي از دفاع مقدس کشورمان هستيم. همه چيز نمايشي کم دقت از يک جنگ بدون شناسنامه است.
    "اتوبوس شب" ساخته کيومرث پوراحمد در ميان فيلم هاي مطرح شده به نوعي ساده و محدود به موقعيت خاص خود است. موقعيتي که اثرات غيرمستقيم تر دفاع مقدس را در يک اتوبوس اسقاطي و در ميان روابط چند آدم محدود و سربازان عراقي تحليل مي کند. در فيلم به گونه اي در عين طراحي روابط بين يک نوجوان که با مسئوليتي بزرگ رو به رو شده و راننده اتوبوس که آدم خاص و تنهايي است، به وجوه ناديده سربازان عراقي هم پرداخته مي شود.
    سربازاني که هميشه هم خونخوار و قسي القلب نيستند و مي توانند مخالف جنگي باشند که به آن وادار شده اند. همه اينها در کنار داستانپردازي نويسنده و فيلمساز در بخش هاي مهمي از فيلم منجر به ترسيم فضايي نسبتاً جديد از موقعيت جنگ مي شود. مثلاً وقتي سرباز عراقي در چرخش قدرت، عماد و نوجوان را وامي دارد سنگي را دنبال خود بکشند تا مسير حرکت اتوبوس از مين پاکسازي شود. اين عملکرد نه واقعيت که برآمده از تخيل نويسنده و فيلمساز است و در عين اينکه باورپذيري خود را حفظ مي کند، وجهي جديد به اتفاقات و کنش و واکنش هاي انجام شده در جنگ ما دارد.
    سينماي دفاع مقدس نيازمند ورود به اين فضاهاي جديد و نگاهي از زواياي جديد به حماسه اي است که از سر گذرانده ايم. دفاع مقدس ما هنوز هم نتوانسته به جايگاهي درخور خود در سينما دست يابد و تا وقتي که مانند يک گلخانه بسته فقط درون خود نشو و نما کند و ارتباطش را با جلوه ها و نگاههاي جديد پيدا نکند، دچار عقبگرد مي شود.
انتهای پیام /

 
   
 
    خانه |  درباره ما  |  تماس با ما  |  قوانین و مقررات  |  منابع |  جشنواره سينما |  خبر  
  كليه حقوق اين سايت براي sourehcinema.com محفوظ ميباشد
Copyright © 2003-2016 SourehCinema.com All rights reserved
توسعه دهندگان سايت  Email: info@sourehcinema.com