نگاهي به فيلم هاي کمدي جشنواره 25 فيلم فجر
کفه سنگين توجه به مخاطب
سينماي کمدي در جشنواره 25 فيلم فجر با نوعي بيمهري از طرف فيلمسازان مواجه شد. سينمايي که تجربه ثابت کرده با رويکرد حرفهاي و نه سهلالوصول کارگردانان ميتواند جواب خوبي از مخاطب و منتقدان بگيرد. ولي رويکردهاي امسال به اين نوع سينما کفه توجه به مخاطب را به شدت سنگين کرده است.
به گزارش سايت سينمايي سوره، فيلم هاي "راننده تاکسي" مهدي صباغ زاده، "قاعده بازي" احمدرضا معتمدي و "اخراجي ها" مسعود ده نمکي نگاه برجسته اي به کمدي دارند که البته نوع اين نگاه از جهت توجه به مخاطب يا اهميت دادن به وجوه حرفه اي اثر مي تواند مورد بحث قرار بگيرد. بخصوص که در سينماي اين روزها نوعي نگاه صرف به مخاطب عام در حال نهادينه شدن است. يک سيستم به اصطلاح استوديويي که پس از منحل شدن در گذشته هاي دور کشورهاي خارجي، به سينماي ما رسيده و ما هم طبق معمول مجري بي چون و چراي آن هستيم بدون آنکه بتوانيم اصلاحي در آن صورت دهيم يا احتمالاً چيزي بر آن بيفزاييم. فيلم هايي که با يک عده بازيگر خاص و کليشه شده در نقش هاي اصلي و فرعي، داستان هايي به شدت ضعيف و سطحي و حرکت صرف بر کليشه هاي نخ نما و البته فيلمسازاني که مطمئناً اثر دوم خود را در ژانر کمدي نخواهند ساخت، توليد مي شوند و به اکران عمومي هم درمي آيند! "راننده تاکسي" نوعي نگاه سهل و سطحي به کمدي دارد که به تحميق شخصيت هاي فيلم و البته مخاطب مي انجامد. وقتي يک مربي مهد کودک از يک راننده تاکسي مخصوص فرودگاه تصور يک خلبان را دارد (البته با اطلاعاتي که پسربچه از پدرش مي دهد) و تازه موقع برخورد با راننده تاکسي لابد به علت جذابيت هاي مرد (تهيه کننده فيلم) مشکل خاصي با افول يکباره او از حد يک خلبان به راننده تاکسي ندارد، اگر شخصيت زن و مخاطب تحميق نمي شوند، پس چه اتفاقي مي افتد؟ شخصيت هاي فيلم بيش از هر چيز به تيپ هاي کليشه شده پهلو مي زنند، از مربي مهد کودک که در آرزوي ازدواج است تا مادرشوهر سنتي که مي خواهد عروسش را خودش انتخاب کند و زن خارجي که براي توطئه و دزدي آمده و البته مرد لمپن و ... در قصه کنش و واکنش هايي براي شخصيت ها در نظر گرفته شده که بيش از کنشي نمادين به کنشي تحميلي مي ماند که وجوهي از مبتذل بودن را به کاراکترها سنجاق مي کند و نمي تواند از آن تعبير شخصيت پردازي کرد. مثلاً کافي است به واکنش هاي مادرشوهر هنگام پيدا شدن مرد کارتن خواب در تابوت دقت کنيد که معلوم نيست بنا به چه سوء تفاهمي نگاه مرد را متوجه خود مي داند و در پي جلب توجه اوست! وقتي هم توجه او را متوجه زن خارجي مي بيند بناي ناسازگاري مي گذارد و با آنها لج مي کند. اين ويژگي بعد شخصيت پردازانه به مادرشوهر سنتي مي دهد يا کنش تحميلي ناشي از تفکر سطحي و cheap است؟ وقتي به روايت و پيچ و خم هاي داستاني دقت مي کنيم اين نگاه سهل الوصول مفهوم گسترده تري پيدا مي کند. چون در واقع به اصول و روابط علت و معلولي کمترين توجه لازم شده است. به عنوان مثال راننده عجله دارد مسافر خارجي را زودتر از سر باز کند تا به مجلس خواستگاري برسد، ولي وقتي به خانه مي رسد هم با فهميدن معني کلمه قبرستان، به هتل برمي گردد تا زن خارجي را به مقصد برساند و نمونه هاي اينچنيني ديگري که منطق و انگيزه اوليه را به کنار مي گذارد. ورود خطوط قصه فرعي هم خود از معضلات فيلمنامه است. کافي است دقت کنيم به نحوه ورود مرد لمپن به خط قصه که از تابوت بيرون مي آيد. پس از ورود او به خانه و جمع خانواده با فلاش بکي خطي تعريف مي کند که چطور از تابوت سر درآورده و بعد هم با تغيير شخصيتي 180 درجه به کلاهبرداري شيکپوش با لهجه معروف بيک ايمانوردي در فيلم هاي فارسي بدل مي شود که نحوه حضور او سر سفره شام با پيژامه و زيرپيرهني و آهنگ ... نشان دهنده رويکرد فيلمساز به جذابيت هاي مبتذل و سطحي است. وقتي حاشيه پررنگ فيلم را به اين نقطه نظرات اضافه مي کنيم يک علامت تعجب بزرگ در ذهنمان نقش مي بندد. بر سر فيلمنامه "راننده تاکسي" چند دفتر توليد رقابت داشته اند و بالاخره پرنده خوشبختي بر شانه تهيه کننده و دفتر توليد فعلي نشست تا افتخار توليد "راننده تاکسي" را در کارنامه خود ثبت کند. ملاک مقبول افتادن يک فيلمنامه براي يک تهيه کننده و يک فيلم براي مخاطب تابع چه فرمولي است؟ "قاعده بازي" مدعي بر دوش کشيدن عنوان کمدي فلسفي است. اين بماند که عنوان کمدي فلسفي نياز به توضيح و تحليل بيشتري دارد تا ببينيم تعبير فيلمساز از اين عنوان به تعابير شناخته شده از آن تا چه حد نزديک است يا فاصله دارد. اما فيلم بيش از هر چيز به کمدي شلوغ و پلوغ ايتاليايي با حضور شخصيت ها و خطوط فرعي متعدد البته با طرح يک الگوي کلاسيک پهلو مي زند که ترکيب متعارفي نيست و در عمل هم به اغتشاش و بي نظمي مزمن دچار شده است. خط داستاني پررنگ فيلم روايتگر زندگي دوگانه مردي است که از خانواده اصل و نسب دار و پولدار خود به خانواده اي جنوب شهري که به سبک خانه قمرخانم زندگي مي کنند، پناه برده و تقابل اين دو زندگي است که ماجرا را مي سازد. تعدد شخصيت هاي فرعي هر چند از اصول کلاسيک اين نوع کمدي است، ولي اين حضور فقط براي پرکردن فضاهاي خالي است که ميان قصه وجود دارد و خطوط فرعي پيشبرنده لحظه اي ماجرا هستند، بدون آنکه در ادامه منطق حضورشان دربيايد. فيلم متکي بر شوخي هايي است که در نيمه اول فيلم به آنها مي پردازد و وقتي به اتمام مي رسند چاره اي جز حرکت بر مسير آنها ندارد. تکراري که اهميت اوليه آن را هم زير سئوال مي برد و آن وقت مي ماند داستان پرپيچ و خم فيلم و اين همه شخصيت اصلي و فرعي که فقط و فقط بر مسير تکرار پيش مي روند و ديگر سرانجامشان هم براي مخاطب مهم نيست. مسئله شوخي با ژانرها و سبک هاي شناخته شده سينمايي هر چند از ويژگي هاي عام و اوليه فيلم هاي پست مدرن است ولي "قاعده بازي" اين درهم آميختگي را به ملغمه اي تبديل مي کند که از روح پدر "هملت" تا گدايان غاصب "ويريديانا" و ... در آن وجود دارد تا يادمان بماند سينماي پست مدرن محدود به يکي دو وجه عام نيست که بتوان به راحتي اين عنوان را به کار برد و البته و صدالبته عنوان فيلم فلسفي و ترکيب کمدي فلسفي که سنجاق شدنش به "قاعده بازي" از آن حرف هاست! "اخراجي ها" علاوه بر تعلق به سينماي دفاع مقدس با رويکردي به کمدي مي تواند فيلمي چندسويه در نظر گرفته شود. تجربه نشان داده که اگر يک فرد اهل و مطمئن با قالب کمدي به سراغ تابوهايمان برود و يک اعتماد دوطرفه ايجاد شود، نتيجه خوبي در گيشه و نگاه منتقدان مي گيرد. "ليلي با من است" و "مارمولک" کمال تبريزي شاهد اين مدعا هستند. اين بار هم ده نمکي که فاکتورهاي اوليه شوخي با دفاع مقدس و مردانش را دارد سراغ چنين موضوعي رفته است. فيلم روايت رسيدن يک آدم نااهل از عشقي مادي به عشقي معنوي و نهايتاً اصلاحي برابر با شهادت است. فيلم برگ برنده خود را از قرار دادن يک قشر تيپيک با تمام خصوصيات کليشه شده آنها در مکاني نامتجانس يعني جبهه هاي جنگ رو مي کند. از دل اين تضاد و تقابل طبعاً آنچه نمود پيدا مي کند ماجراساز است و حرکت بر مسير اين برگ برنده نقطه امتياز اصلي فيلم. هر چند تکيه بر خصوصيات قشري اين افراد به نوعي پتانسيل اصلي را به قصه وارد مي کند، اما مسئله اين است که حتي در نوع شوخي ها و بخصوص تيپ سازي آنها اين امکان وجود داشت که مراحل تغيير و تحول شخصيت ها هم به گونه اي لحاظ شود و اين مسير تخت و يک وجهي پيش نرود. به علاوه فيلمساز به علت اطلاق نوعي همه شمولي به فيلم سعي دارد در قالب شخصيت هاي فرعي همه نقطه نظرات خود را از آدم هاي حاضر در جنگ به تصوير بکشد. به همين جهت با شخصيت هاي تک سکانسي مواجه هستيم که نه بار پيشبرد قصه دارند و نه جذابيت خاصي از وجه کمدي به فيلم اضافه مي کنند. به نظر مي آيد اين دو رويکرد در "اخراجي ها" به پيوند خوبي نرسيده و نمي تواند منجر به اثري يکدست شود که جذابيت هاي کمدي را براي تأثيرگذاري مضمون به کار گرفته است. نکته ديگر اينکه فيلم از جهت نوع کمدي، شوخي ها، ديالوگ نويسي و ... بسيار مديون مشاور فيلمنامه خود پيمان قاسم خاني است. تحول و تغييري که با لحن اين نويسنده و لحاظ کردن آن حتي در تصويرسازي، قاب بندي، دکوپاژ و ... مي توانست همانند ديگر نوشته هاي به تصوير درآمده او تبديل به فيلمي ويژه شود. اما مسئله اين است که کارگرداني در خدمت ويژگي هاي بالقوه متن قرار نگرفته و اين گونه گوني فيلم را از تبديل شدن به اثري مشابه "ليلي با من است" و "مارمولک" بازداشته است. با همه تحليل هاي برشمرده با بازگشت به آغاز مطلب اين نکته برجسته مي شود که سينماي کمدي ما با همين کميت اندک بيش از آنکه همّ خود را بر اصول حرفه اي کار از مرحله فيلمنامه تا ... بگذارد بيش از هر چيز بر عوامل جذابيت زاي در دسترس براي مخاطب وام مي گيرد و به همين دليل است که در اوج خنده هايمان که منکر آن نمي شويم، واقف هستيم که داريم به غلط هاي فاحش فيلم مي خنديم نه طراحي موقعيت هاي کميک يا چيزي فراتر از آن!انتهای پیام /