حسن بنيانيان رييس حوزه هنري:
بخش مهمي از معظلات اقتصادي ما ريشه هاي فرهنگي دارد
حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي در سال هاي اول انقلاب نقش مؤثري در تربيت نيروهاي سينمايي داشت و بسياري از كارگردان هاي مطرح امروز، ولين گام هاي فيلمسازي شان را در حوزه تجربه كرده اند،از طرفي اين مركز، سالن هاي سينمايي متعددي در سطح كشور دارد و در ساخت فيلم هاي سينمايي هم مشاركت مي كند.
حسن بنيانيان، رييس حوزه هنري سالياني پيش معاون فرهنگي سازمان برنامه و بودجه بوده است و اين دليل خوبي است تا با بنيانيان درباره رابطه متقابل اقتصاد و فرهنگ گفت و گو كرد. براي اولين سوالم ميتوانم بپرسم بودجه سالانهاي كه از دولت ميگيريد يا از منابع دولتي، چقدر است و اساساً گردش مالي حوزه در سال حول و حوش چه مبلغي است؟ چون شما سرمايهگذاريهايي هم كردهايد و ظاهراً سود ميبريد؟ • در مجموع از تركيب فعاليتهايي كه همكاران ما در استانها دارند و كمكهاي مالي كه در مركز از دولت ميگيريم، هزينههايمان را تامين ميكنيم. در كنار آن ما يك گردش مالي هم به واسطه سالن هاي سينما داريم كه خودش هزينه اش را تامين مي كند و 50 درصد را هم برميگرداند. يعني سالنهاي سينمايي كه متعلق به حوزه است؟ • بله و نه. چون سينما در حقيقت متعلق به خودمان است ولي 50 درصد از فروش بايد به فيلمساز برگردد و از 50 درصد مابقي بخش اعظمي به حقوق كارگرها و پرسنل سينما اختصاص پيدا ميكند، به همين دليل بايد عدد تقريبي به شما بگويم. همان رقم تخميني را بگوييد، چون حوزه فعاليتاش خيلي بيشتر از اينهاست كه نخواهيم رقمي بپرسيم. حدود مثلاً 25 ميليارد تومان گردش مالي سالانه داريم. فكر ميكنيد رقم گردش مالي سالانه با توجه به حجم فعاليتهايي كه حوزه دارد و با توجه به حجم فعاليتهايي كه بايد داشته باشد، كفايت ميكند، چون به نظر من رقم پايين ميآيد؟ • ما اصرارمان بر اين است كه حوزه را به سمتي ببريم كه كار موازي با ساير دستگاهها نداشته باشد يا به حداقل برساند. در عرصه فرهنگي خلاهايي داريم. براي نمونه در اين مقطع روي زيرساختهاي هنر ديني متمركز شدهايم كه بيشتر فكر و آموزش و تربيت نيروي انساني را طلب ميكند. هزينه معنوي دارد؟ • بله. بيشتر انرژي فكري ميبرد. به دليل تحولاتي كه در اين 27 سال اخير رخ داده، سازمانهاي فــــــعال زيادي در عرصه عرضه كالاي فرهنگي ظاهر شدهاند، از سازمانهاي فرهنگي و هنري شهرداريها تا بخش خصوصي و كمكهاي دولتي كه از طريق وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به صورت يارانه به بخش خصوصي داده ميشود. البته شهرداري تهران خودش درآمد خوبي دارد؟ • مجموع اينها موجب شده، در انتهاي فرآيند آثار توليدي هنري، فعاليت خيلي بيشتر از ابتداي كار شود. مثالي ميزنم تا به بحث نزديكتر شويم. ببينيد، در هر شهري كه شما ميرويد چند كارخانه پرورش مرغ وجود دارد و يك كارخانه پرورش مرغ مادر و جوجه يك روزه. چون اين بخش خيلي ظريف و حساس و فني است ولي بخش اول يعني پرورش مرغ به بازار نزديك است. و سودش بيشتر؟ • بله در خيلي جاها اين اتفاق افتاده است و وقتي افراد ميخواهند در عرصههاي اقتصادي و سياسي فعال بشوند، اين انتهاي فرآيندهاي ورزشي و هنري بيشتر نيازهايشان را تامين ميكند و اين يك امر طبيعي است. بيشتر به خاطر اينكه به سودش برسند و يا كارنامه بدهند كه اين كارها را كردهايم تا ديده شوند؟ • به هر حال من نميخواهم بار منفي به كلمات بدهم، عزيزي كه ميآيد در عرصه سياست بايد جلبنظر مردم را بكند، او راي مردم را ميخواهد، بنابراين بايد نيازهاي روز مردم را جواب بدهد. فردي هم كه وارد حوزه اقتصاد ميشود، دنبال سود و سرمايه اضافهتري است، بنابراين به فعاليتي ميانديشد كه زودتر پول بازگشت دارد. آن وقت در كشورهايي مثل ما كه ابتداي فعاليتهاي توسعه را طي ميكنيم، اين قدمهاي زيرساختي هم در اقتصاد، هم در سياست و هم در فرهنگ روي زمين ميماند و همين باعث كندي سرعت توسعه ميشود. در كشور ما كمتر بخش خصوصياي در توليد ماشينآلات صنعتي سرمايهگذاري ميكند، اما در بخش توليد مواد غذايي پيشرفت خوب داريم، يا در بخش ابتدايي مثل قطعهسازي خودرو، پيشرفت خوبي داشتيم، اما در مرحلهاي كه طراحي ماشين بر اساس و شرايط بومي خاص خودمان است،كسي كار نكرده. در هنر هم همين مشكل وجود دارد. در هنر غير از دهه اول انقلاب كه به خاطر شرايط ويژه هنرمندان قبل از انقلاب به طور عام مورد شك و ترديد قرار گرفتند و در يك خلايي، نسلي از هنرمندان تازه به وجود آمد، ديگر بحث تربيت علمي و با كيفيت هنرمندان و نسل واسطهاي هنر و ساير بخشها منتفي شد. در واقع در بخش فرهنگ به صورت كلي دچار يك عدم توسعه متوازن هستيم، چه در خود فرهنگ و چه در فرهنگ و اقتصاد و چه در فرهنگ و سياست. شما اشاره كرديد، تربيت و ظهور هنرمندان اول انقلاب و هنرمنداني كه به هنرمندان انقلاب معروف هستند، خيلي برنامهريزي شده، نبود. برحسب جرياني كه به هنرمندان قبل از انقلاب، به ديده شك نگاه ميكرديم، به درست يا غلط، يك فضا و خلايي ايجاد شد و مجبور شديم يكسري آدمها را تربيت كنيم و يا خود به خود تربيت شدند و جريان پويا و برنامهريزي شدهاي نداشتيم و هر كس تربيت شد، شد هر كس نشد، نشد. يعني برنامهريزي براي اين امر نبود. اصطلاحي داريم، تحت عنوان توسعه متوازن. در سالهاي گذشته اين بحث مطرح و بعد از آن رها شد، اين بحث بسيار جدي است، براي كشوري كه سرمايه اصلياش فرهنگ مردم است. همين روزهايي كه ما درگير مبارزه جدي با آمريكا هستيم، همه اميدها به 22 بهمن بسته شده بود، اما 22 بهمن يعني چه؟ يعني انسانهــــــا با پاي خودشان به تظاهرات ميآيند و پاسخ دشمن را ميدهند. پس زيرساخت قدرت ما در عرصه سياسي، مقوله فرهنگ است. زيرساخت همه موفقيتهاي ما در عرصه سياست در قبل و بعد از انقلاب، باورهاي مردم ماست. من خودم روي مقوله فرهنگ اقتصاد خيلي كار كردهام و مدعي هستم، بخش مهمي از معضلات اقتصادي ما ريشههاي فرهنگي دارد. توضيح ميدهيد؟ • اگر لازم باشد يكسري عدد و رقم خدمتتان بگويم. عزيزاني كه در بخش خصوصي كارگر اداره ميكنند و اتكايشان به يارانههاي دولــــــــتي نيست. براي او مفهوم غالب بودن انگيزه كار در كارگرها و انگيزه دروني داشتن، نظم و خلاقيت، مــــــــفاهيم كليدي هستند. به طوري كه در جامعهاي كارفرمايي ترجيح ميدهد براي ماشينآلاتي هزينه كند كه كمتر كارگر ميخواهد، در جامعه ديگري شرايط و روابط كارگر و كارفرما به لحاظ فرهنگي طوري طراحي ميشود كه كارفرما از نيروي كار استفاده كند. به دلايل زيادي اساساً اين موضوعها براي ما ناشناخته است اما ما كه به لحاظ سابقه كاري در برنامه بودجه و به خصوص من كه معاون فرهنگي برنامه و بودجه بودم، يعني فصل مشترك فرهنگ و اقتصاد را تعريف عملياتي ميكردم و از كليگويي خارج ميشدم، كلي با كمك وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامــــــي تلاش كــــــرديم، شاخصهايي تعريف شود كه براساس آن، رابطه فرهنگ و سياست و اقتصاد را شناسايي علمي كنيم و پي ببريم چه شاخصههايي در فرهنگمان، مانع رشد اقتصادي ميشوند. يعني به آمار و عدد و رقم نزديك بشويد؟ • بله اولين كار آماري در سال 1380 تحت عنوان نگرش ايرانيان در حوزه فرهنگ انجام شد، بعد هم دومين كار در سال 82 صورت گرفت. در آنجا 82 درصد از پاسخگويان مدعي شدند، در ايران بدون پول و پارتي نميتوان كار كرد. اين در برنامه سوم پايهگذاري شد و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي موظف شد، هر دو سال يك بار نگرش ايرانيان را در حوزه فرهنگ شناسايي كند. بر اساس اين نمونه علمــــــــي شاخصهايي را استخراج كردند، كه انتشار پيدا كرد. يكــــــــي از اين شاخص ها اين است كه 82 درصد از ايرانيان بدون پول و پارتي حقوقتان نميرسيد. اين باورها تاثيرات خاص در جامعه دارد، چنانكه اگر كارفرمايي تلاش كند، كارگرانش آموزش ببينند، با عدم تقاضا مواجه ميشود، چون آن كارگرها باور ندارند، كسي از طريق آموزش بتواند به جايي برسد و بايد يا آشنا يا پارتي داشته باشد. اين پديده و باور در فرزندان ما هم رسوخ كرده است، پسران ما در سال اول دبيرستان با اين سوال جدي روبهرو ميشوند كه چرا ما بايد درس بخوانيم؟ و هر چه قدر پدرشان استدلال ميكند، بدون درس به شغل مناسب نميرسيد، باور جوانان اين است كه ربطي به درس ندارد و در ايران همه با پارتي به جايي ميرسند. متاسفانه روابط دوروبرشان هم به اين انديشه دامن ميزند. يا اگر پول دارد، اصلاً كاري به درس و اين حرفها نداشته باشد. همان سال مشخص شد، 76 درصد ايرانيان به چشم زخم اعتقاد دارند. وقتي 76 درصد جامعه به چشم زخم اعتقاد داشته باشد، در برخي شهرها كه دولت تلاش ميكند، سرمايهها را از بخش مخفي بيرون بياورد و ايجاد و توليد اشتغال كند، افرادي نگران هستند از اين كه سرمايههايشان بيايد جلوي چشم مردم و اگر اراده جدي داشته باشند، ترجيح ميدهند، در جاده كرج-تهران و اصفهان كه كارخانههاي متعددي وجود دارد، سرمايهگذاري كنند. تا معلوم نشود كدام كارخانه مال كيست. ولي اگر در ايلام و سيستان و بلوچستان، يا هرمزگان يك سالن ساختيد و گفتند مال كيست و فهميدند مال بخش خصوصي است، همه در جستوجوي اين هستند كه بدانند صاحب اين سالن كيست. آن وقت هم خودش و هم خانوادهاش به دليل اعتقادي كه دارند، نگران _چشم زخم هستند. ما اين پديده را در تهران هم شاهد هستيم. روي تابلوي ساختمانهاي بلند در حال ساخت، به ندرت نام يك نفر را به عنوان مالك مينويسند، اغلب عنوان مالك با فلاني و شركا همراه است كه خيلي وقتها اين شريك براي فرار از چشم زخم است. يا مقوله دروغگويي كه خيلي در جلوگيري از افزايش بهرهوري و كارآيي و تنظيم رابطه كارگر و كارفرما نقش ايفا ميكند. در خارج و كشورهاي پيشرفته، روي اين پديده مطالعه كردهاند، اما در ايران هنوز مطالعه نكردهايم كه پديده دروغگويي در ارتباط كارگر و كارفرما، چه اثري روي بهرهوري دارد. حدود 83 درصد 66/82) جامعه معتقدند، بدون دروغ نميتوان زندگي كرد، اين پاسخ نشاندهنده اين است كه خود اين پاسخگوها آمادگي دروغ گفتن در روابط اجتماعي را دارند. از اين دست شاخصها كه مانع در فرهنگمان تلقي ميشود، زياد داريم. چرا روي اينها كار نميشود؟ • دليل عمدهاش وجود درآمدهاي نفتي است. چون اين مباحث در كشورهاي ديگر هم مطرح است. درآمدي كه راحت به دست ميآيد. قدرت دولتها، در كشورهاي توسعه يافته بر مبناي گرفتن ماليات است، ماليات هم مستلزم اين است كه كارخانجات صنعتي-كشاورزي صنعتي و مدرن به وجود بيايد تا شما براي صادرات بتوانيد ماليات كسب كنيد. آنجا مساله دولت، راهاندازي و توليد در بخش خصوصي است و اين كه دايم فكر كند، براي فعال كردن بخش خصوصي در بخش توليد، چه زير ساختهايي لازم است. در واقع اگر نقب بزنيم همين مشكل را در بخش فرهنگ داريم، يعني بخش خصوصي نداريم، سرمايهگذاري نميشود مگر دولت اين كار را بكند. اين جا تقاضاهايي متقابل شكل نگرفته است. بين بخش صنعت، اقتصاد، سياست و فرهنگ دادوستد وجود دارد، اما اين دادوستد توسعه نيافته است. مثلاً چند دورهاي است در انتخابات نامزدهاي سياسي، به هنرمندان پول خوبي ميدهند تا بيايند و براي آنها فيلم بسازند، عكس بگيرند يا طراحي مجلات را بكنند كه توجه را جلب كند. بنابر اين به شكل مقطعي اين تقاضاي عالم سياست به فرهنگ شكل گرفته است، اما چون حزب پايدار نداريم كه به صورت مستمر تقاضا از عالم سياست به فرهنگ بيايد، اين ماجرا در حد مقطعي باقي ميماند. يا در صنعت ما هر جا ميخواهيم با كالاي خارجي رقابت كنيم فوراً بحث گرفتن يارانه از دولت مطرح ميشود و به ذهن كسي نميرسد كه بهرهوري را زياد كند، اما وقتي به ذهناش رسيد كه بهرهوري را زياد كند، نيروي انساني و ويژگيهاي انساني كارگر، موضوع بحث ميشود و بعد از آن به مشكلات اين ماجرا در دو بعد آموزش و فرهنگ ميرسد. يعني نگرش به كار، محيط كار و كارفرما، بعد كه به اين مرحله رسيد، دنبال راهحل ميگردد و اين سوال برايش مطرح ميشود كه آيا دانشگاهي وجود دارد كه بتواند روي تغيير نگرش و رفتارهاي فرهنگي كارگر مطالعه كند. چنين مراكزي، با تحقيق و بررسي مي توانند پيشنهاداتي ارايه كنند كه مثلاً بعد از يك سال پنج درصد بهره وري افزايش پيدا مي كند البته بايد 10 درصد از سود به اين پژوهش تعلق گيرد تا اين حلقه بچرخد. اين ها در غرب به تدريج، در طول 400 سال اخير شكل گرفته است، حالا بخش مهمي از منابع بخش فرهنگ از اقتصاد ميآيد. يعني سرويس متقابل به هم ميدهند. فقط هم گردش مالي نيست، تخصصهاي زيادي در اين زمينه شكل گرفته است، يعني آنها همان قدر كه روانشناسي صنعتي دارند، هنرمندي هم دارند كه صنعت را ميفهمد و فيلمسازي كه نيازهاي محيط صنعتي را درك ميكند، يا نمايشنامهنويسي كه براي محيط كار و صنعت و بهبود رابطه كارفرما و كارگر نمايش مينويسد. اين تخصصها توسعه پيدا كرده است و اين توسعه دورههاي بعدي، نيازها را تامين ميكند و اين همان توسعه متوازن است. اين مسايل در ايران اساساً حتي در حد طرح در روزنامه هم باب نشده است. در سطح مديران چطور؟ چون بعضي مباحث ممكن است، در سطح جامعه مطرح نشود، اما مديران بايد درباره آن آگاهي داشته باشند و در اين مورد فكر نميكنم مديران هم توجهي كرده باشند. وقتي يك معضلي در فرهنگ عمومي، بيماري همهگير شد، ديگر بيماري نيست، در فرهنگ ما هم اين معضل هست. يعني بعضي از نگرشهاي غلط، چون فراگير است، طبيعي تلقي ميشود. وآن چند درصدي كه اين طور نيستند، استثنا محسوب ميشوند، بعد همه ميگويند چرا آنها اين همه حرفهايشان را تكرار ميكنند و شعار ميدهند. سه بار در طول 25 سالي كه در سازمان برنامه و بودجه بودم، قيمت نفت يك مرتبه پايين آمد، همه اخمها در هم رفت و روحيهها خراب شد، اما بعد يواش يواش خودمان را پيدا كرديم كه بايد كاري انجام داد. در آن جلسات مينشستيم دور هم كه چه بايد كرد، خيلي زود به اين نتيجه رسيديم كه در بخش نيروي انساني چه قدر بهرهوري داريم؟ و آيا ميشود بدون عرضه ارز، توليد را بالا برد؟ كارشناسان ميرفتند سراغ اينترنت و مقالات خارجي تا ببينند خارجيها چه كردهاند، آنجا متوجه ميشديم كه چه قدر آن مباحث در كشور ما غريب است. در پايان نامههاي ما به ندرت در زمينه فصل مشترك اقتصاد و فرهنگ تحقيقي وجود دارد. امروز در خود حوزههاي فرهنگ هم اساساً اگر اين پرسش را مطرح كنيد كه بازدهي اقتصادي اين كالاي فرهنگي چيست؟ مثل اين است كه به هنرمند توهين كردهايد و يا اگر از تهيهكننده سوال كردي، كه آيا اين فيلم هزينههايش را برميگرداند، مثل اين است كه به او اساعه ادب شده است. البته در يكسري زمينهها مثل سينما كه وجه صنعتي دارد بسياري از سينماگران ماجرا را پذيرفتهاند. نكته ظريف اين جاست كه اين ماجرا در سينماي تجاري پذيرفته شده است. وقتي فيلمي چه مستند و چه داستاني با يك هدف خاص اقتصادي توليد ميشود، ناخودآگاه ذهنتان اقتصادي شده است. حال اگر به او بگوييد آيا فيلم شما بازدهي اقتصادي دارد، تعجب نميكند. در شكل ديگر هم اگر فيلمي براي اين كه در گيشه فروش داشته باشد، ساخته ميشود، هدفش مشخص است و مشكلي نيست، اما وقتي يك سينماگر را دعوت ميكنيد و ميگوييد فيلمي ميخواهم كه مشكلي از فرهنگ جامعه را حل كند و هزينههاي خودش را در بياورد، اين حرف ديگر پذيرفته شده نيست و به شما ميگويند بايد يارانه بدهي تا اين اتفاق بيفتد. يكي از دلايلي كه فيلم مورد نظر جامعه ما نميتواند روي پاي خودش بايستد، اين پيشفرضهاي غلط است كه اگر فيلم فرهنگي ميخواهيد بايد يارانه بدهيد. اين حرف ريشهاش در كجاست؟ • ريشهاش در نگاه به درآمدهاي نفتي است. از وقتي ما به عالم هنر آمدهايم، ناچاريم بحثها را به سطح احساس بكشانيم و مثالهايي بزنيم تا حرفهايمان روشنتر شود. تصور كنيد پدر خانوادهاي ميميرد و يك نوجوان 14 ساله ميماند كه ثروت هنگفتي دارد، او يك قيم پيدا ميكند كه از همان روزهاي اول در گوشاش ميخواند، خوش به حال تو، پدرت اين قدر براي تو پول گذاشته و اين خوش به حالت تا آخر شب كه خوابش ميگيرد، تكرار ميشود. يك ضرب و تقسيم هم ميكند و ميبيند، اگر ماهانه يك ميليون هم بخورد تا آخر عمرش پول دارد، پس كتاب را يك گوشهاي پرت ميكند و ديگر به فكر رشد و تحصيل نيست. يك تعدادي رفيق هم دارد كه به خاطر پول دورهاش ميكنند، بنابراين با آن اطلاعات ناقص او به لحاظ فرهنگي نابود ميشود، اين مصداق سرنوشت ما كشورهاي نفتي است. يعني ما همان بچهاي هستيم كه به دليل اطلاعات ناقص، رشد نكردهايم و استعدادهايمان نابود شده است؟ حكومتهاي گذشته و پهلوي به مردم القا ميكردند كه نگران نباشيد، پول داريم، نفت داريم و از اين حرفها، مثل مسكن زدن كه لحظهاي آرامش ايجاد ميكند، اما عوارض بلندمدتي دارد كه وقتي استاد دانشگاه باشيد ميفهميد و ميبينيد در يك كلاس 30 نفره، 27 نفر فقط مدرك ميخواهند و سه نفر به دنبال علم و اطلاعات هستند. در دبيرستان هم بايد بچهها را بترساني تا درس بخوانند. همه تلاشبچهها اين است كه مدرك بگيرند. الان هم حكومتهايي كه پول نفت دارند حكايتش همان قيم است؟ • بعد از انقلاب براي اينكه بتوانيم مفهوم واقعي دموكراسي را تجربه كنيم، تعداد انتخابات به حمدالله زياد شده است، براي همين اين مسايل نسبت به قبل از انقلاب تشديد شده، يعني از اين راه براي مردم تكيهگاه ذهني درست كردهاند. براي مثال در انتخابات اخير همه نامزدها به كرات به مردم قول دادند كه سهم مردم از منابع نفتي به شكلهاي مختلف پرداخت خواهد شد و به اين وسيله نشاط لحظهاي را در مردم ايجاد و مردم هم نامزدها را از اين زاويه بررسي كردند. وقتي در متن اقتصاد باشيد، ميفهميد بين اينكه نفت از زير زمين بيايد در صنعت و بعد بيايد در زندگي مردم و تبديل به رفاه بشود، فاصله بسيار زيادي است كه در طول عمر يك رييسجمهور چهار ساله امكانپذير نيست. مگر اينكه اينها را ارز بكنيد و كالا را از خارج وارد كنيد و بريزيد در بازار. خود وجود درآمدهاي نفتي باعث شده نامزدهاي رياست جمهور، مجلس و شوراي شهر، وقتي ميخواهند به مردم قول بدهند، اساساً محاسبات اقتصادي را در ذهنشان انجام نميدهند كه اين قولهاي ما چقدر نيازهاي مالي دارد و چه سرمايهاي ميخواهد؟ چه زماني طول ميكشد و چه زيرساختهايي لازم دارد. بسياري از نامزدها، آدمهاي صادقي هستند، نميخواهند قول بدهند و عمل نكنند اما در جامعه ما اين فرهنگ وجودندارد كه اگر قولي ميدهيد، براي عملي شدن آن يك دقيقه كاغذ و قلم را در دست بگيريد، ببينيد اين قول چقدر سرمايه و نيروي انساني ميخواهد، اين محاسبات در جامعه ما انجام نميشود. اين مثالها را وقتي با كشورهاي ديگر كه منبع اصلي درآمدشان ماليات است، مقايسه ميكني، ماجرا روشنتر ميشود. مثلاً وقتي در آمريكا نامزدي ميخواهد، راي جمع بكند، ميگويد ميخواهم حقوق بازنشستگان را افزايش بدهم، بلافاصله خبرنگار از او ميپرسد از كجا و چقدر؟ اگر او بگويد10 درصد و بعد ناچار است يك منبع را اعلام كند. آن منبع چون ماليات است، يك مقداري از راي را از دست خواهد داد. در نتيجه جمله اول را با محاسبه بيان ميكند، كه با اين جمله 600 هزار راي اضافه ميشود، اما با جمله بعدي كه منبع افزايش ماليات است، 300 هزار راي از دست ميرود، اما اين دو جمله كنار هم 300 هزار راي براي او دارد، اما در ايران اينطور نيست، طرف ميبيند جمعيت معلمان در ايران خيلي زياد است، يك جمله در ذهنش شكل ميگيرد، بياينكه ضرب و تقسيم بكند كه چقدر پول ميخواهد و اگر بخواهيد از منابع نفتي تغذيه كنيد، تورم را اينها هم مواردي از آسيبهايي است كه در فرهنگ سياسي ما به صورت خسارت وارد اقتصاد ميشود. چه كار ميكنيد و... انتهای پیام /