مكاشفه مشترك در يك فيلم
همراه كوئنتين تارانتينو و روبرت رودريگوئز وارد «گريندهاوس»
بسياري از اين دو به عنوان بزرگترين فيلمسازان هاليوودي نام ميبرند و حالا براي اولين بار آنها يك فيلم سينمايي را به صورت مشترك با يكديگر كارگرداني كردهاند.
«گريندهاوس» فيلمي است كه اين دو به صورت جداگانه ساختهاند. حال و هواي فيلم تا حد زيادي شبيه محصولات سينمايي دو دهه 30 و 40ميلادي است. آن روزها تعداد زيادي فيلم ساخته ميشد كه لقب فيلمهاي درجه دو (B-Movie) را گرفته بودند. برخي از آنها كارهاي دلهرهآوري بودند كه سازندگانشان با ساخت آنها به دنبال اكتشافات تازهاي بودند. اين دومين بار است كه تارانتينو و رودريگوئز در يك فيلم مشترك با هم كار ميكنند. نخستين بار هنگام توليد «سينسيتي» بود كه تارانتينو به كمك رودريگوئز آمد. در «گريندهاوس» رودريگوئز بخش «ترس كهكشان» را كارگرداني ميكند كه فضاي زامبيوار و شكنجهگونه قصه فيلم را ترسيم ميكند. در اين بخش نوين اندروز، فردي رودريگوئز و رز مكگاورن بازي دارند. بخش تارانتينو به نام «مدرك قتل» از حضور كرت راسل بهره گرفته است. او در فيلم در نقش يك بدلكار نيمه ديوانه و وحشي به نام مايك ظاهر ميشود. به اين ترتيب تماشاگران «گريندهاوس» دو فيلم متفاوت را در دل يك فيلم سينمايي تماشا ميكنند و نميتوان گفت با فيلمي دو اپيزودي سروكار دارند. نكته جالب اين است كه اين فيلم سه آگهي متفاوت سينمايي دارد. تارانتينو و رودريگوئز به صورت مستقل و در لوكيشنهايي متفاوت كار خودشان را انجام داده و فيلمشان را فيلمبرداري كردند. اما براي گفتوگو درباره اين پروژه، آنها در كنار هم نشستند و به پرسشهاي منتقد سايت سينمايي «مووي وب» جواب دادند. چه زماني شما دو نفر داخل رادار يكديگر پديدار شديد؟ رودريگوئز: سال 1992 و در جشنواره فيلم تورنتو بود. قبل از آن چيزهايي درباره «سگهاي انباري» او شنيده بودم. بازارياب من پيشنهاد كرد كه اين فيلم را تماشا كنم. او كه آن را ديده بود، گفت: «حتماً عاشق اين فيلم و سازندهاش ميشوي. او فيلمي تازه و با حال و هواي متفاوت ساخته است.» حقيقتاً «سگهاي انباري» فيلمي خوب بود. آن را در جشنواره فيلم فلورايد ديدم ولي خودش آنجا نبود. كمي بعد يكديگر را در تورنتو ملاقات كرديم. در لابي هتل به سوي يكديگر دويديم. اما او هنوز فيلم «المارياچي» مرا نديده بود. تارانتينو: ديدار روبرت مثل اين بود كه به خودم بگويم «آهان، تو همان رودريگوئزي هستي كه ميگويند. چيزهاي خيلي زيادي درباره «المارياچي» تو شنيدهام. رودريگوئز: با هم به تماشاي «ال مارياچي» رفتيم. او كنار من نشست، زيرا در مدت زمان كوتاهي تبديل به دوستاني صميمي شديم. من نمايش عمومي تمامي فيلمهايم را فيلمبرداري ويدئويي ميكنم. ميخواهم واكنش تماشاگران را نسبت به كارهايم بدانم. فكر نميكردم كسي به فكر اكران عمومي اين فيلم بيفتد و براي همين جلسه نمايش فيلم در جشنواره را ضبط كردم. در تمام مدت فيلم صداي خنده كوئنتين روي نوار فيلم شنيده ميشود. تارانتينو: اين چيزي شبيه يك ماشين بود؟ (ميخندد) رودريگوئز: خب، من هم به خودم گفتم «چه خوب است، من واكنش تارانتينو را اولين باري كه فيلمم را ديد، دارم.» شما هر دو سبكها و شخصيتهاي متفاوتي داريد. چه چيزي در اين دو فيلم وجود داشت كه شما را به يكديگر نزديك كرد؟ رودريگوئز: همين دو نكته بود كه باعث دوستي ما شد. هر دو ما عاشق اين نوع فيلمها هستيم. در عين حال ميتوانيم يك فيلم مشترك را نيز با هم كارگرداني كنيم و تماشاچي نخواهد پرسيد كه «اي واي، شما هم داريد يك فيلم زامبي ميسازيد؟ آن هم به صورت همزمان؟» تارانتينو: آره، همينطور است. رودريگوئز: البته دو فيلمي كه ما ساختهايم به قدر كافي با يكديگر فرق دارند. اين نكته باعث خلق نوع تازهاي از تجربه ميشود كه تو دوست داري خودت را درگير آن كني. ميخواهي ببيني ساخت يك فيلم مشترك دوبخشي چگونه است. فيلمهاي ما ميتوانند در ژانر سينماي ترس و وحشت جاي بگيرند، اما آنها هيولاهايي كاملاً متفاوت هستند، چرا كه قصه و كاراكترهاي آنها به شدت با هم اختلاف دارند و از هم دور هستند. وقتي داري روي اين پروژه كار ميكني حقيقتاً احساس ميكني كه داري يك فيلم دو بخشي (و دوبل) ميسازي، اما فيلمهايي كه قرار است يك فيلم باشند و شباهتهايي هم با هم داشته باشند. تارانتينو: طبيعي است وقتي فيلمي به اين شكل ساخته ميشود، تو نميخواهي اين دو فيلم خيلي شبيه به يكديگر باشند. تو به عنوان تماشاچي به دنبال كمي تغيير و تفاوت هستي. اين نكتهاي است كه هنگام ساخت فيلمهاي ترسناك حتماً بايد رعايت كني. در اين حالت يكي از آنها ممكن است فانتزيتر باشد و با هيولاها سروكار داشته باشد. ولي آن ديگري درباره آدمي صحبت كند كه به دنبال وحشت زده كردن يك پرستار بچه است. در عين حال من اين واقعيت را دوست داشتم كه ما ميخواستيم كاري كنيم كه اين تجربه ساخت «گريندهاوس» كارساز و مثمرثمر باشد. اين يك تجربه بزرگ بود. به هرحال ميدانيد كه اين فيلم در حقيقت دو فيلم است در يك فيلم، يعني چيزي شبيه يك فيلم دوبل. بخش روبرت حال و هواي او را دارد و بخش من حال و هواي خودم را. قرار نبود و نيست كه اين دو فيلم شبيه هم باشند. از همان روز اول هم احساسمان اين بود كه اين دو فيلم بايد دوكار مجزا، مستقل و متفاوت به نظر برسند. رودريگوئز: اول كار قرار بود بخش او را من فيلمبرداري كنم. زماني كه مشغول فيلمبرداري بخش خودم بودم كمكم متوجه اين نكته شدم كه اگر بخواهم بخش او را هم من فيلمبرداري كنم، حال و هواي كار او هم خيلي شبيه كار من خواهد شد و اين چيزي بود كه ما نميخواستيم اتفاق بيفتد. همين مسئله باعث شد تا او را متقاعد كنم كه خودش كار فيلمبرداري بخش خودش را به عهده بگيرد. به اين ترتيب ما دو نگاه كاملاً متفاوت (و طبعاً دو فيلم كاملاً متفاوت) داشتيم. پس او هم بخش خودش را فيلمبرداري كرد. در چنين شرايطي كنترل كار چگونه بود؟ منظورم نه فقط توليد فيلم كه فيلمبرداري در استوديوهاي خودتان هم هست. رودريگوئز: خب، من از همان زمان كه «ال مارياچي» را در خارج از چارچوب استوديويي ساختم متوجه اين نكته شدم كه ضرورتي ندارد كه حتماً در هاليوود باشم تا بتوانم فيلمي را كارگرداني كنم. اين مسئله درهاي تازهاي را به رويم باز كرد و باعث تسهيل شرايط كاري شد. من در محدوده كوچك خودم سيستم استوديويي خودم را بنا كردهام و هميشه هزينه توليد فيلمهايم را پايين نگه ميدارم. چنين روشي بهترين راه براي ادامه فعاليت است. در اين شرايط، آدم آزادي عمل هم دارد و تو مجبور نيستي مدام به اين و آن پاسخ بدهي و مجبور شوي نماهاي اوليهاي را كه گرفتهاي به كسي نشان بدهي. تهيهكنندگان وقتي 100 ميليون دلار خرج توليد فيلمي ميكنند، حق خودشان ميدانند كه بر تمام مراحل كار نظارت كنند. هر لحظه آنها به تو يادآوري ميكنند كه مراقب همه چيز باشي و خطايي نكني. تارانتينو: همينطور است. رودريگوئز: آره، به همين دليل فكر ميكنم بودجه يك فيلم سينمايي بايد معقول و در حد مثلاً 50 ميليون دلار باشد. اين همان رقمي است كه براي توليد «سينسيتي» خرج شد. اما در فيلم جديد ما در حقيقت با دو فيلم سروكار داريم كه به احتمال زياد در سطح بينالمللي به عنوان دو فيلم- و نه يك فيلم- پخش و اكران خواهد شد. با توجه به اين وضعيت، هزينهاي كه ما براي ساخت فيلم صرف كرديم هزينهاي مقبول است. آيا با اين فيلم جديد تلاش داريد تماشاگران مدرن و جديدي را داخل سالنهاي سينماها كنيد؟ تارانتينو: خب، يكي از چيزهايي كه من و روبرت را مصمم به ساخت اين فيلم كرد اين بود كه اوضاع توليد و نمايش طي يكي دو دهه اخير به آرامي و به تدريج تغيير كرده است. در دهه70 درايوين سينماها و گريندهاوسها متداول بودند و وضعيت نمايش به شكل ديگري بود. شما وقتي براي تماشاي فيلمها ميرفتيد روحيه و حال و هواي متفاوتي داشتيد. آن زمان خبري از مولتي پلكسها نبود، شما فقط سالنهاي بزرگ را ميديديد كه با پوسترهاي بزرگ پوشيده شده بودند. چگونه توانستيد براي فيلم چنين كاراكترهاي زن قوياي را خلق كنيد؟ تارانتينو: اول از اين تعريف شما تشكر ميكنم و دوم اينكه من يك فيلمنامهنويس هستم. كارم نوشتن است. نكته مهم در اين كار اين است كه شما فقط براي خودتان نمينويسيد. البته هنگام نگارش من تا حدودي هم درباره خودم مينويسم. بخشي از وجود من در درون تمام كاراكترهايي كه مينويسم و خلق ميكنم وجود دارد. اما به نظر من آنهايي كه فقط درباره خودشان و با تجربيات زندگيشان مينويسند، نويسندگان خوبي نيستند. شغل من اين است كه به آدمهاي ديگر و نوع زندگيشان نگاه و دقت كنم. بايد به چيزهايي كه ديگران ميگويند گوش بدهم، به صورتهايشان نگاه كنم و درونياتشان را كشف كنم. اين كار نوعي مكاشفه است. روبرت، زماني كه ايده ساخت فيلم را خلق كردي تعداد زيادي فيلم زامبي وجود نداشت. اما حالا تعداد زيادي از اين نوع فيلم ساخته ميشود. رودريگوئز: بله، همينطور است. 30صفحه اول «ترس كهكشان» را چندين سال قبل نوشتم. آن زمان مشغول ساخت فيلم The Faculty بودم. به بازيگران فيلم اليجاوود و جاش هارتنت گفتم: «من اين فيلم زامبي را ميسازم. ميدانم كه اين ژانر نمرده است. مطمئن هستم كه آنها دوباره برميگردند و پرده سينما را در اختيار خود ميگيرند.» آنها از شنيدن اين حرفها هيجان زده شده بودند. از كجا چنين اطميناني داشتي؟ رودريگوئز: اين مثل يك دايره و چرخش آن است. هر چيزي براي مدتي مد ميشود و كمي بعد از تب و تاب ميافتد و من ميدانستم كه بايد يك روزي اين كار را انجام دهم. اما همان زمان درگير پروژههاي ديگري شدم. چهار پنج سال بعد دوباره ساخت فيلمهاي زامبي مد شد. اما نتوانستم آن كاري را كه دلم ميخواهد انجام بدهم. به اين ترتيب ميبينيد كه من از مدتها قبل در فكر ساخت يك فيلم زامبي بودم و بالاخره هم موفق به كارگرداني يكي از آنها شدم. آيا هيچ استعارهاي در اين فيلم وجود دارد؟ تارانتينو: فكر ميكنم در بخشي كه من ساختهام كمي استعاره هست. اما نميخواستم اين وجه به اصطلاح توي چشم بزند.انتهای پیام /