«سينما، صنف و منافع ملي»
عليرضا داوودنژاد و شگردشناسي دشمنان سينماي ايران
عليرضا دادوونژاد در ادامه بحث «شگردشناسي دشمنان سينماي ايران» متني را در اختيار قرار داد كه در آن به مواردي همچون ناامني سرمايه،تاراج اقتصادي حقوق فيلمها و... اشاره كرده است.
در اين متن آمده است: سينما، صنف و منافع ملي آنچه حركت، جهت، مسير و بالاخره كم و كيف تشكيلات صنفي را در سينما تعيين ميكند بيش از آنكه ناشي از اراده اعضاء صنوف باشد معمولاً وابسته به مولفههاي حاكم بر نظام اداره كشور است. در روزگار پيش از انقلاب كه استبداد در سياست، وابستگي در اقتصاد، مصرف زدگي در اجتماع و انفعال و تقليد در فرهنگ مولفههاي سازنده نظام حاكم بر كشور بود، نيروهاي متخصص، خلاق و خوش قريحه در سينما عليرغم برخورداري از تشكيلات سنديكايي نتوانستند از جريان توليد داخلي فيلم مراقبت كنند و بالاخره مقاومت آنها در مقابل جريان واردات و سانسور در هم شكست و توليد فيلم از مرز ساليانه صد فيلم به ده، دوازده فيلم در سال 1356 كاهش يافت. بي ترديد اگر انقلاب روي نميداد صنعت سينما در ايران نيز به همان سرنوشتي دچار ميشد كه سينماي ملي در مصر، سوريه، عراق و تركيه، بدان مبتلا گرديد. واگذاري تمام و كمال بازار داخلي به محصولات خارجي و جذب و حذف نيروهاي خلاق توسط نظام مبتني بر واردات سرانجام ناگزيري بود كه پيش روي سينمايي ايران نيز پديدار شد. سانسور و توسعه واردات دو حربه به هم پيوسته است كه نهال توليد فيلم را در بسياري از كشورهاي دنيا و منطقه از دم تيغ تيز قيچي عبور داده و به خاك افكنده است. امام (ره) در مقام بهترين دوست سينماي ايران از ريشه كن شدن اين درخت 40 ، 50 ساله اما آفت زده و پژمرده جلوگيري كرد و با حمايت اكيد از فيلم ايراني در مقابل فيلم خارجي موجبات شكوفايي دوباره جريان توليد فيلم در كشور را فراهم آورد. بازنگري وضعيت تشكيلات صنفي سينما از ديرباز تا به امروز به روشني نشان ميدهد كه وابستگي سينما به ابزار و تجهيزات پيچيده و گرانقيمت، نهايتا سرنوشت آن را به الزامات مقوله «سرمايه» گره ميزند و به اين طريق مسير عبور «سياست» از مناسبات توليد، پخش و نمايش آثار سينمايي را هموار ميسازد. در ادامهِ اين متن آمده است: «به اين ترتيب گرايش به استبداد و تمايل به وابستگي در كليت نظام ميتواند تشكيلات صنفي سينما را به تابعي از مصالح سياستمداران و منافع صاحبان سرمايه بدل كند و در دراز مدت آنها را به رخوت، ركود و بيتفاوتي مبتلا نمايد. معمولاً سرمايههايي كه صاحبان آنها به سينما علاقمند هستند، هيچگونه تعهدي را نسبت به سرنوشت نيروهاي مولد نميپذيرند و از آنها به هيچ وجه تلقي غير ابزاري ندارند و در شرايطي كه غلبهسياستزدگي بر اهرمهاي سفارشي و بخشنامهاي جا را براي سرمايهداري تنگ ميكنند آنها رو به سوي سينماداري ميآورند و فعال شدن در حوزهي واردات را به دردسرهاي توليد فيلم ترجيح ميدهند. سياستمداران روآورده به سينما نيز تا آنجا كه تاريخ سينماي ايران در اغلب اوقات گواهي ميدهد - كوشيدهاند نيروهاي خبره و خلاق را جذب و يا حذف كنند و با توسل به جريان باز توليد كليشهها انفعال تقليد را در سينما ترويج نمايند. سينما اگر چه از قوارههاي موسيقيايي، شعور شعري، چشم انداز قصهنويسي، قاببندي نقاشي، زواياي تجسمي، قابليتهاي بازيگري و آيينهاي نمايشي سود ميجويد، اما متاسفانه مصالح و امكانات و فرآيند خلق و نمايش درآثار سينمايي صرفا با قلم و كاغذ و بوم و رنگ و گل و سنگ و روابط خلاق انساني تامين نميشود. نياز كارگردان سينما معمولا به دوربين، مواد خام، تجهيزات، تخصصهاي گوناگون و بالاخره سالن نمايش او را محتاج به سرمايه و وابسته به ارادههاي اداري و دولتي مينمايد. به اين ترتيب بديهي است كه سينماي ملي فقط در شرايط حاكميت نظامهاي اصلي ودلسوز براي امروز و فرداي ملتهاست كه امكان رشد و توسعه و برخورداري از ساز و كارهاي كارساز صنفي را پيدا ميكند.» در ادامه آمده است: «توجه به سرگذشت جهاني سينما در دو قلمرو حزبي، سياسي، شرقي و شركتي - اقتصادي غربي نشان ميدهد كه چگونه سينما از خاستگاه فرهنگي فاصله ميگيرد و هم در زبان و بيان و اشكال زيبا شناختي و هم در شيوههاي توليد و نمايش تابعي از رياكاريهاي سياسي و يا طمعورزيهاي اقتصادي ميشود. نگاهي گذرا به تاريخ سينماي خود ما نيز مويد اين معناست كه سرمايهگذاري، مناسبات توليد، بازار عرضه، نظام نمايش و شكل ومحتواي آثار توليد شده غالبا تحت تاثير ضرورتهاي سياسي و الزامات اقتصادي قرار گرفته و باورها، فرهنگ، ذوق و سليقه ملي كمتر توانسته است به عنوان عناصري تعيين كننده و پايدار وارد جريان توليد و نمايش فيلم شود. امروز با توجه به اينكه امواج صدها كانال ماهوارهاي در فضاي شنيداري و ديداري كشور سرازير است و واردات رسمي و قاچاق فيلم خارجي به صورت الواح فشرده ويديويي در سطح پيادهروهاي شهرهاي كشور ريخته و پراكنده است ميتوان موارد ذيل را از جمله شگردهاي دشمني با سينماي ايران تلقي كرد كه حاصل به كارگيري آنها تضعيف بنيه مادي و معنوي توليد كننده داخلي و تقويت منافع كمپانيهاي چند مليتي خارجي است. الف ـ ناامني سرمايه ب ـ تاراج حقوق اقتصادي فيلمها ج ـ ترويج سياست زدگي در امور فرهنگي د ـ تقويت كمپاني سالاري و جلوگيري از شكل گرفتن بخش خصوصي مردمي ه ـ غلبه بخشيدن به گرايشات مالي و سياسي بر تشكيلات صنفي و ـ اعمال محدوديت و انحصار بر ظرفيتهاي نمايشي ز ـ تبديل «پخش» به اصليترين گردونه در مسير توليد و نمايش تامل در هر يك از موارد فوق دريچههايي به سوي ساير موارد ميگشايد و مجموعه مشخصههايي را ميسازد كه در آن فعاليت صنفي به تدريج تبديل به امري مشكل، پيچيده و عافيتسوز ميشود. با اين حال در نظر گرفتن اين واقعيت كه در كشور ما حدود 40 ميليون مخاطب بالقوه وجود دارد ميتواند به منزلهي آرماني نيرو بخش اهالي سينما را به اتحاد و همبستگي صنفي فرا بخواند و سختيهاي حركت به سوي فعليت بخشيدن به اين چشمانداز ملي را آسان كند. نگارنده اميدوار است فرصت و امكان شرح مصاديق عيني، به كارگيري شگردهاي ذكر شده را در سرگذشت تاريخي سينماي ايران پيدا كند واز اين طريق دين خود را به سينمايي كه 30 ،40 سال است در آن فعاليت مداوم حرفهاي دارد ادا نمايد. عليرضا داوودنژاد 20 / 1 / 86 انتهای پیام /