1 2 3 4
5 6 7
9 8
جستجو درعناوين خبری
  بگرد
جستجوی پيشرفته | راهنما
آخرين رويدادها سينمايی
گزارشات
مصاحبه ها
نقدها و مقالات
اخبار فيلم
فيـــلمهای در دست توليد
محصولات آينده سوره
اخبار هنرمندان
اخبار جشنواره ها
اخبار اصناف سينمايی
اخبار دفاتر تهیه و توليد
اخبار سينمای جهان
روزشمارسینما
خبرگزاری ها
 تعداد بازديد : 578  تاريخ مخابره خبر:  ۱۲/۶/۱۳۸۶  نوع : خبر
 کد خبر : 138606120001  ساعت مخابره خبر: ۱۳:۲۰:۳۶
    ۱۳۸۶/۰۶/۱۲                              تاريخ نشر خبر :  
 

سينماي كودك در گفتگو با وحيد نيكخواه آزاد

قصه خوب، مهمترين نياز سينماي كودك است

وحيد نيکخواه آزاد از سردبيري کيهان بچه ها در سال 58 شروع کرد و امروز در 51 سالگي با ساخت دومين فيلمش به چهره معروفي در ادبيات و سينماي کودک بدل شده است.

    وحيد نيكخواه آزاد، مشاور فيلمنامه نان و شهر بوده و تهيه کنندگي فيلمهاي ننه لالا و فرزندانش، آيينه ، کودک و سرباز، نان و شعر، علي و دني و دم صبح ، مدير توليد فيلمهاي گاويار، گلنار، پاتال و آرزوهاي کوچک ، سکوت ، مدرسه پيرمردها و حتي سرودن شعر براي فيلم پاتال و آرزوهاي کوچک را نيز تجربه کرده است.
    وي همچنين در تلويزيون برنامه هايي براي کودکان و نوجوانان و سريال هاي تلويزيوني مثل آغوش هاي خالي و مسافران زمان و خودروي تهران 11 را ساخته است. نيکخواه آزاد اين روزها فيلم «نصف مال من، نصف مال تو» را بر پرده سينماها دارد. به همين مناسبت با او به گفتگو نشستيم.

آقاي نيکخواه چه شد که از ادبيات کودک و کيهان بچه ها به سينماي کودک کوچ کرديد. اين به علاقه شما به سينما برمي گشت يا در راستاي دغدغه تان در حوزه کودک بود؟
    اين به سالها پيش مربوط است. من سال 58 سردبير کيهان بچه ها بودم ، بعد مدير توليد کتاب کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان شدم و 10 سال هم عضو شوراي انتشارات آن بودم ؛ اما در سال 60 و بعد در سال 64 مدير گروه کودک و نوجوان شبکه يک و شبکه 2 تلويزيون شدم.
از همان موقع ميل و علاقه به سينما و تلويزيون در من وجود داشت ؛ البته ارتباطم با ادبيات کودک و نوجوان را هيچ وقت قطع نکردم. همين فيلم نصف مال من ، نصف مال تو هم براساس کتابي در حوزه ادبيات کودک و نوجوان ساخته شده است. جذابيت سينما براي من برمي گردد به برد و اثرگذاري اين مديوم. به همين علت است که تلويزيون را به سينما ترجيح مي دهم ، چون از طريق آن مي توان با مخاطبان بيشتري ارتباط برقرار کرد.

ظاهرا شما براي تلويزيون هم برنامه ساخته ايد؟
    من براي تلويزيون بخصوص در حوزه کودک کارهاي زيادي انجام داده ام. من دفتري را تاسيس کردم به نام خانه ادبيات و هنر کودکان و نوجوانان که اولين کار تلويزيوني اش «محله برو بيا» بود که مربوط مي شود به سال 61 ، در ضمن من هم سريال هاي متعددي براي تلويزيون ساختم هم مجموعه هاي ناپيوسته اي مثل «آيندگان» که به کارگرداني آقاي پوراحمد توليد شد و 6 قصه را در بر داشت: تار و پود، پلکان ، آلبوم تميز، يادگاري دايي جواد و گاويار و يک قسمتش را هم کامبوزيا پرتوي ساخت به اسم عينک ؛ البته سريال هاي غيرکودکان هم ساختم مثل تهران 11 ، خانواده رضايت يا مجموعه اي را براي شبکه دوم کودک کار کردم که اسمش «جنگ آفتاب» بود و شامل 26 برنامه يک ساعته بود که يک جنگ هنري براي نوجوانان به حساب مي آمد.

در واقع بيشتر آثار شما در سينما و تلويزيون به حوزه کودک و نوجوان اختصاص دارد.
    دقيقا همين طور است. در ميان فيلمهاي سينمايي من به عنوان تهيه کننده شايد بجز فيلم «دم صبح» (به کارگرداني حميد رحمانيان) فيلمي که در حوزه سينماي کودک و نوجوان نباشد، فيلمي به چشم نمي خورد.

حالا با سالها تجربه و سابقه در حوزه کودک و نوجوان، تعريفتان از سينماي کودک چيست؟
    مطابق تعريفي که خودم به آن رسيده ام ، فيلم کودک و نوجوان فيلمي است که بيشتر کودکان و نوجوانان در يک گروه سني بخصوص بدون اجبار و با رغبت تا انتهاي آن را تماشا کنند. براساس اين تعريف ، فيلمي مثل زير درخت هلو اگرچه هيچيک از شخصيت هايش کودک يا نوجوان نيستند و به مسائل و مشکلات آنها هم نمي پردازد، فيلم کودک و نوجوان است.

يعني فيلمي مي تواند موضوعش مسائل کودک نباشد يا از شخصيت هاي کودک بهره نگيرد، اما فيلم کودک به حساب بيايد؟
    بله، مهم اين است که قصه فيلم براي اين دسته از مخاطبان جذاب باشد و مضامين و مفاهيمي که در 2 فيلم مطرح مي شود، براي آنها مخرب نباشد.

خوب ممکن است فيلمي مخرب نباشد اما مسائل کودکان را هم مطرح نکند.
    اين موضوع به نظر من اهميتي ندارد. کودکان غير از اين که با فيلم تفريح مي کنند و اوقات فراغتشان پر مي شود، بخشي از تجربه هاي زندگي را نيز از آن مي گيرند. به عنوان مثال يکي از کارهاي محبوب کودکان در طول چند قرن گذشته ، چه در حوزه ادبيات و چه سينما رابين هود بوده، آيا در رابين هود بچه اي بازي مي کند يا موضوعش کودکانه است؟
در بسياري از آثار سينمايي محبوب کودکان، قهرمان هاي بزرگسالي هستند که بچه ها با رغبت فراوان آنها را دنبال مي کنند. مثلا فيلم دور دنيا در هشتاد روز که اخيرا هم تلويزيون پخش آن را تکرار کرده، از همان زماني که ژول ورن آن را نوشته ، محبوب کودکان بوده است؛ در حالي که شخصيت هايش کودک و نوجوان نيستند. در واقع فيلم سينمايي کودک از نظر من لزوما رسالتي در زمينه مطرح کردن مسائل و مشکلات کودکان ندارد. البته اگر اين کار را بکند، اشکالي ندارد به شرطي که مانع جذابيت فيلم نشود.

از نظر شما، چه عواملي مايه جذابيت سينماي کودک مي شود؟
    به نظر من، مهمترين عامل جذابيت در فيلمهاي کودکان ، قصه است. کودکان سينماي قصه گو را دوست دارند. البته در کنار اين مساله وجود فضاها و لحظه هاي کميک هم نقش موثري دارد. بچه ها اغلب طرفدار کمدي هاي بزن و بکوب هستند، اما هيچ چيز جاي خط قصه را نزد بچه ها نمي گيرد. همين فيلم نصف مال من ، نصف مال تو اگر توفيقي دارد، ناشي از اين است که يک فيلم قصه گوست.

اتفاقا اين مناقشه اي است که درباره سينماي کودک وجود دارد؛ برخي قصه پردازي و عده اي ديگر خيالپردازي يا فانتزي بودن را عامل جذابيت سينماي کودک مي دانند.
    فانتزي بودن در جذابيت سينماي کودک نقش عمده اي دارد اما نسبت به يک قصه جذاب ، در رده دوم اهميت قرار مي گيرد.
    ببينيد، مشکل ما در سينماي کودک اين است که ما فيلمي مي سازيم که طبيعتا کسي دوست ندارد آن را ببيند، بعد که فيلم مان شکست مي خورد اعتراض مي کنيم که چرا کسي از اين فيلمها حمايت نکرد. من معتقدم بايد فيلمهايي بسازيم که بدون حمايت بتوانند موفق باشند. اتفاقا به نظر مي رسد که مشکل سينماي کودک همين حمايت است. ما جشنواره اي داريم که به خاطر آن مجبوريم سالي 10 فيلم توليد کنيم تا اعتبار جشنواره حفظ شود. حفظ آبروي جشنواره اگرچه مهم است ، براي مخاطب هيچ اهميتي ندارد مخاطب براي تماشاي يک قصه پرماجرا به سينما مي رود.
راهش اين است که بخش عمده اي از کمکهاي دولتي را به توليد فيلمهايي اختصاص دهيم که درصدد کسب رضايت مخاطب هستند. اگر اين اتفاق بيفتد، سينماي اکران که با تماشاچي واقعي سينما سروکار دارد، پا مي گيرد. من اميدوارم تهيه کنندگان از ساخت فيلمي در ژانر کودک نترسند و مطمئن باشند اگر شاخصهاي واقعي اين ژانر رعايت شود، حتما مورد استقبال مخاطب قرار مي گيرد
  
خب دوباره برمي گرديم به تعريف شما از سينماي کودک. طبق ديدگاه شما، فيلمي مي تواند درباره کودک باشد يا از بازيگران اصلي کودک و نوجوان استفاده کند اما سينماي کودک به حساب نيايد؟
    بله، کاملا صحيح است. ما بعد از انقلاب به طور متوسط سالي 10 فيلم بلند سينمايي در حوزه کودک ساخته ايم. يعني از سال 64 تا 84 ، دويست فيلم.
از اين تعداد فيلم ، بيش از 100 فيلم امکان اکران عمومي پيدا نکرده اند، چرا؟ براي اين که اين احتمال داده نمي شد که اگر اين فيلم اکران شود بچه ها مشتاق تماشاي آن باشند. برخي هم اکران عمومي شدند که حاصل اين اکران، چيزي شبيه به اکران نشدن آنها بود. دو سال پيش موسسه اي تشکيل شد به نام «آبي» که در زمينه پخش فيلمهاي کودک فعاليت مي کرد. آبي 4 فيلم را پشت سر هم اکران کرد و جمع فروش آنها در تهران به 100 ميليون تومان هم نرسيد. دليل مهم شکست اين فيلمها اين است که قصه هايشان براي کودکان جذاب نيستند.
شما کافي است به آمار ويدئوکلوب ها نگاهي کنيد. بچه ها غير از کارتون ها و فيلمهايي که مخصوص آنهاست ، طرفدار فيلمهايي هستند که هرچند به بزرگسالان اختصاص دارند، اما قصه پرکششي دارند.
بچه ها اين فيلمها را بيشتر از آن دسته فيلمهايي که ظاهرا در حوزه سينماي کودک قرار مي گيرند تماشا مي کنند و دوست دارند.

البته بسياري از کودکان به خاطر حضور ستاره هاي سينمايي و هنرمندان معروف به اين نوع فيلمها علاقه نشان مي دهند.
    درست است، اما اين يک عامل تعيين کننده نيست. فيلمي مثل زمانه ، اگرچه ستاره هايي مثل هديه تهراني، محمدرضا گلزار و گلشيفته فراهاني در آن حضور داشتند، در گيشه شکست سختي خورد. در حقيقت اگر قصه خوب نباشد، جذابيت بازيگران هم خيلي تاثير ندارد. به عبارت ديگر حضور ستاره ها براي توفيق يک فيلم، شرط لازم است ؛ اما شرط کافي نيست.

طرح نصف مال من، نصف مال تو چگونه ريخته شد؟
    اين فيلم براساس رمان فصل زرد، نوشته مصطفي خرامان ساخته شد وقتي کتاب را خواندم، به نظرم رسيد که دستمايه خوبي براي يک کار سينمايي است. اصغر عبداللهي کتاب را خواند و همين قابليت را در آن تشخيص داد و فيلمنامه اي را براساس آن نوشت.
علي سرتيپي ، تهيه کننده فيلم، فيلمنامه را پسنديد و کار شروع شد.

پس فيلمنامه با کتاب تفاوت هايي دارد؟
    تا حدودي. شايد يک پنجم اول فيلم و کتاب شبيه هم باشد؛ اما از آنجا به بعد ما هم در لحن فيلم و هم در داستان تغييراتي ايجاد کرديم. مثلا لحن کميک فيلم به اين شدت و قوت در کتاب وجود نداشت.

اساسا روح داستان بار تراژيک دارد.
    اصلا خود کتاب همين طوري است. در انتهاي داستان يکي از خانمها که بيماري قلبي دارد، مي ميرد و دخترش فرار مي کند.

کاراکترهاي فيلم همان شخصيت هايي هستند که در اصل داستان آمده است؟
    نه به شکل کامل. برخي شخصيت ها هستند که در فيلم وجود ندارند و بعکس برخي کاراکترها نيز در کتاب نبودند. مثلا عمو و عمه در کتاب حضور ندارند. سير ماجراها و پايان داستان نيز با فيلم تفاوت دارد. به عقيده من، آنچه بايد در انتخاب يک کتاب براي اقتباس به آن توجه شود، اين است که داستان کتاب، يک موقعيت دراماتيک قوي به نويسنده فيلمنامه بدهد. در فصل زرد اين ويژگي وجود داشت.

پس موقعيت دراماتيک داستان کتاب ، عامل اصلي انتخاب شما بود، چرا لحن کميک را براي بيان قصه انتخاب کرديد؟
    هدف اصلي من از ساخت فيلم اين است که يک قصه جذاب تعريف کنم. جنس اين قصه چون بسيار جدي و واقعگرا بود، ما را از هدفمان دور مي کرد، لذا ضرورت داشت به سمت کمدي حرکت کنيم تا از تلخي و سنگيني قصه کاسته شود.

سينماي كودك به حمايت نياز ندارد

 ببينيد مثلا فيلمي مثل خواهران غريب بيش از آن که قصه اي فانتزي داشته باشد، يک فيلم واقعگرا است اما جذابيت آن ناشي از پيچ و خم هاي قصه است. براي بچه ها اين مساله جذاب است که 2 خواهر جاي خود را با هم عوض مي کنند و پدر و مادر متوجه موضوع نمي شوند. از سوي ديگر، موضوعي که در فيلم مطرح مي شود براي بچه ها بااهميت است. کودکان هميشه يک احساس ناامني دارند که نکند پدر و مادرشان از هم جدا شوند، در خواهران غريب، جذابيت فيلم در اين نهفته است که بچه ها نگذارند زن ديگري که پدرشان به او علاقه مند شده، جاي مادرشان را بگيرد و با پدرشان ازدواج کند. در نصف مال من ، نصف مال تو نيز همين نگراني براي کودکان وجود دارد و همين مساله موجب مي شود مخاطب کودک، قصه را دنبال کند.

يعني براي جذابيت بيشتر و جلب مخاطب ، لحن کمدي را انتخاب نکرديد؟
    لحن کميک اگر چه جذابيت فيلم را براي بچه ها بيشتر مي کند، يک ضرورت و بايد نيست. «خواهران غريب» يک فيلم کمدي نيست (اگرچه لحظه هاي شادي هم در آن وجود دارد) و مهمترين عامل جذابيتش قصه پر پيچ و تاب آن است که موجب جذب مخاطب مي شود. اليورتويست يک قصه شاد نيست، اما همواره مورد توجه کودکان قرار گرفته است. به هر حال لحظه هاي کميک براي بچه ها از جايگاه خاصي برخوردار است، اما پيچ و تاب قصه در نهايت تعيين کننده تر است.

يکي از نقدهاي جدي بر «نصف مال من ، نصف مال تو» اين است که لحن کودکانه و بزرگسال آن مخدوش شده است و اساسا فيلم پيش از آن که به سينماي کودک تعلق داشته باشد، دغدغه دنياي بزرگسالان را پي مي گيرد.
    اين حرف شما بر مبناي يک پيش فرض است که من چون اين پيش فرض را قبول ندارم ، نتايج آن را نيز نمي پذيرم. پيش فرض شما اين است که فيلم يا فيلم کودک است يا بزرگسال. پس مرز اين دو جهان در فيلم مخدوش شده است.
    ببينيد، يک ژانري وجود دارد به نام فيلم خانواده که در سينماي کشورهاي مختلف سابقه طولاني دارد و نمونه آن به وفور ديده مي شود. در اين نوع فيلمها نوعا بزرگ ترها بحراني ايجاد مي کنند و بچه ها مي کوشند اين بحران را از ميان بردارند. در اين فيلمها بزرگترها از اين بابت که اين بحران را ايجاد کرده اند و بچه ها از اين که به دنبال راه حل بحران هستند، فيلم را پيش مي برند. در سينماي خانوادگي دنياي کودکان و بزرگسالان از هم تفکيک نمي شود و به هر دو توجه مي شود.

راستي چه اصراري بود که اين قدر بر فيلم خواهران غريب تاکيد شود؟
    سه علت وجود دارد، يکي اين که فيلمنامه آن فيلم را هم اصغر عبداللهي نوشته بود و ما بدمان نمي آمد که با خود فيلمنامه نويس شوخي کرده باشيم. دوم اين که بار تاکيد بر اين که خواهران غريب فقط يک فيلم است ، قصه فيلم خودمان را واقعي نشان بدهيم و با لحني طنزآميز بگوييم اين يک واقعيت است و سوم اين که اين يک سنت در سينماست. زماني که آقاي مخملباف «باي سيکل ران» را با نگاهي به فيلم «آنها به اسب ها شليک نمي کنند» ساخت در صحنه اي بخش هايي از آن فيلم را از تلويزيون قهوه خانه نمايش مي دهد تا بگويد که لازم نيست شما از مچ ما را بگيريد. اشاره به خواهران غريب براي ما هم چنين کارکردي داشت.

در شخصيت پردازي به چه عناصري توجه بيشتري داشتيد، مثلا برخلاف فيلمهاي طنز سالهاي اخير شاهد تيپ سازي و اغراق در کاراکترهاي فيلم نيستيم و بيشتر از تضاد موقعيت براي ايجاد فضاي کميک در فيلم استفاده شده است.
    ما از اول بنا را بر اين گذاشتيم که سراغ بازيگراني نرويم که به بازي در فيلمهاي کمدي مشهور باشند. مريلا زارعي، شقايق فراهاني و شهره لرستاني هيچ کدام به عنوان بازيگر کمدي شناخته نمي شوند. حتي در مورد محمدرضا شريفي نيا هم بايد بپذيريم که وي در فيلمهاي زيادي نقشهاي منفي بازي کرده است. من با همه بازيگران قرار گذاشتم که براي بانمک شدن فيلم ، ادا درنياورند و حرف بامزه نزنند. اصرار داشتم که وجه کميک فيلم ناشي از موقعيت هاي خنده دار باشد.

شايد براي شما جالب باشد که بگويم بسياري از انجمن هاي دفاع از حقوق زن نسبت به فيلم شما موضع منفي و فمينيستي گرفته اند. اين اعتراض ها به گوش شما هم رسيده است؟
    بله، من هم شنيده ام ، ولي اگر اين مساله جدي بود ابعاد وسيع تري پيدا مي کرد. از قضا من هم با مدافعان حقوق زنان احساس نزديکي مي کنم. ببينيد، درست است که بهرام وفايي يک مرد دو زنه است ، اما حرف فيلم اين است که اين زندگي قابل تداوم نيست و به همين دليل است که بهرام وفايي مي خواهد راز زندگي اش را آشکار کند. طرفداران حقوق زنان وقتي بايد ناراحت شوند که خود بهرام وفايي ، احساس بدي نسبت به اين مساله نداشته باشد.

اتفاقا استدلال آنها اين است که در نهايت مخاطب از رفتار بهرام وفايي دچار تنفر و انزجار نمي شود و اين که اساسا موضعگيري فيلم نسبت به اين مساله خنثي است.
    شايد از يک منظر درست بگويند. انگيزه من از ساخت اين فيلم اين نبود که مساله چندهمسري را نقد و بررسي و مانيفست صادر کنم. در واقع قصه ما درباره مردي با دو همسر است که در اين وضعيت احساس خوشبختي نمي کند. مي بينيد که در ذات خود داستان، نفي اين مساله نهفته است.

آقاي نيکخواه آزاد، در پايان دوست دارم که با توجه به تجربه و سابقه طولاني در سينماي کودک ، تحليلي اجمالي از وضعيت سينماي کودک در ايران داشته باشيد.
    سينماي کودک در ايران را مي توان به چند دوره تقسيم کرد. يکي دوره اي است که جرقه هاي کوچکي در قبل از انقلاب زده شده مثل فيلم مراد و لاله که آقاي صابر رهبر ساخته بود ولي نمي شود آن را به طور کامل به عنوان يک فيلم کودک مطرح کرد. از سال 44 با تاسيس کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان و بويژه از سال 46 که بخش سينمايي آن راه افتاد تا سال 57 يک نوع سينماي متمايل به فيلم کوتاه و نيمه بلند با جذابيت نسبي براي بچه ها وجود داشت. بعد از انقلاب تا سال 64 که اولين توليدات بنياد فارابي به نمايش درمي آيد، جز کارهاي معدودي مثل «مدرسه اي که مي رفتيم» (داريوش مهرجويي) فيلمي براي کودکان ساخته نمي شود.
سال 64 با ساختن «شهر موشها» در حقيقت سينماي اکران کودکان شروع مي شود، اما چون بخش خصوصي در آن نقشي ندارد، تداوم نمي يابد. بعد از چند سال يعني از سالهاي 67 تا 71 که دوره طلايي سينماي کودک ايران است، فيلمهاي متعددي با هدف جذب گسترده مخاطب با محوريت بخش خصوصي به بار مي نشيند. فيلمهايي مثل گلنار، پاتال و آرزوهاي کوچک ، دزد عروسک ها، اتل متل ، کاکلي ، دره شاپرک ها و مدرسه پيرمردها ساخته مي شود. در سال 72 با رفتن سيدمحمد بهشتي و فخرالدين انوار از مديريت سينمايي ، سينما به سمت دولتي شدن روي مي آورد و فيلمهاي جشنواره اي زيادي ساخته مي شود که تک جرقه هايي شامل دو فيلم کلاه قرمزي ، الو! الو! من جوجوام ، يکي بود و يکي نبود، خواهران غريب و اسپاگتي در 8 دقيقه محصول آن بود. در حال حاضر به نظر من سينماي کودکان بعد از فيلمهاي جشنواره اي وضعيت قابل قبولي دارد اما در اکران عمومي، وضعيت مناسبي نداريم و عليرضا رضاداد براي سينماي کودک و نوجوان پرمخاطب، اهميت زيادي قائل بود و براي رونق مجدد آن تلاش زيادي کرد؛ اما موفق به احياي آن نشد.
اميدوارم مديرعامل جديد فارابي ، اهميت موضوع را درک کنند و در کنار اهميت دادن به جشنواره خود، بيش از پيش به فکر بچه ها باشند.

سيدرضا صائمي


انتهای پیام /

 
   
 
    خانه |  درباره ما  |  تماس با ما  |  قوانین و مقررات  |  منابع |  جشنواره سينما |  خبر  
  كليه حقوق اين سايت براي sourehcinema.com محفوظ ميباشد
Copyright © 2003-2016 SourehCinema.com All rights reserved
توسعه دهندگان سايت  Email: info@sourehcinema.com