سينما هم ميتواند زرد شود
"توفيق اجباري" براي جذب مخاطب از همه مولفههاي جذابيتزاي ممکن بهره ميبرد و در نهايت آنچه ارائه ميدهد قصهاي است در حد داستانهاي نشريات زرد که عيناً به تصوير کشيده شده است.
به گزارش سايت سينمايي سوره، "توفيق اجباري" محمدحسين لطيفي از آن دست فيلمهايي است که نقطه قوت اصلي خود را از نمايش پشت صحنه سينما و زندگي خارج از صحنه بازيگران و ستارگان سينما ميگيرد. البته اينجا وجه زندگي خصوصي ستارگان سينما بيش از پشت صحنه سينما و توليد مورد توجه قرار گرفته و حاصل هم چيزي است ميان حرفهاي درگوشي، شايعات نشريات زرد و البته شوخيهاي رايج و عام که تاريخ مصرفشان در همين مقطع خاص است؛ يکي از دلايلي که سازندگان بدون انتظار براي نمايش در جشنواره فجر و اکران فيلم در سال آينده آن را روانه اکران کردند. فيلمساز آگاهانه جذابيت فيلم خود را از همين وجه عام و در دسترس مي گيرد و با قرار دادن ديالوگهاي زائد در مورد سهميهبندي بنزين و ... تلاش ميکند به روزنمايي کند، بدون در نظر گرفتن اين نکته که اگر مي خواهد فيلمش کمي بيشتر از سطح فکر مخاطب را نشانه برود و وضعيت حاضر تعميم پيدا کند، بايد از اين نشانههاي سطحي که در ديالوگ، لوکيشن و ... نمود پيدا ميکنند قدمي فراتر رود و حداقل تلاشي براي نزديک شدن به عمق داشته باشد. ولي از آنجا که چنين دغدغهاي براي فيلمساز مفهوم نداشته، فيلم با تکيه گاهي که انتخاب کرده در خلق کمدي و طنز هم تکيه خود را بيش از هر چيز بر سوءتفاهم ميان آدم ها قرار مي دهد. سوءتفاهم هايي سهل الوصول که مي تواند با يک ديالوگ پاسخ بگيرد، ولي عامداً به تعويق مي افتد تا شوخي هاي کم مايه و غيرمنطقي فيلم بتوانند فرصتي براي حضور پيدا کنند. فيلم با يک سکانس فيلم در فيلم آغاز مي شود که گلزار نقش يک قاضي دادگاه خانواده را مانند هميشه بد و کم مايه (حتي با در نظر گرفتن فيلم در فيلم) ايفا مي کند. (تکيه بر خط قرمزي که امروز کليشه شده و کمتر بازيگري است که بازي در نقش يک روحاني را تجربه نکرده باشد). حضور عوامل پشت صحنه "توفيق اجباري" نهايتاً به حضور گلزار در جمع علاقمندانش منجر مي شود که با نوع رويکرد فيلمساز به موازات حاشيه سازي نشريات زرد حرکت مي کند. شايعاتي که درباره وي منتشر شده و بخصوص جدايي او از همسرش که گلزار با گفتن اينکه (من عاشق همسرم هستم) به همه آنها مهر بطلان مي زند. در ادامه فيلم به ظاهر به ترسيم روي دوم و واقعي زندگي از هم پاشيده گلزار (محمدرضا گلزار) و طلاق همسرش، سيمين (باران کوثري) مي پردازد که حتي خودرو زير پاي او را به عنوان مهريه مي گيرد. به اين شيوه فيلمساز با نوعي شيطنت مخاطب خود را فريب مي دهد که قرار است تصوير واقعي زندگي خصوصي زندگي اين ستاره سينما را برايش به تصوير بکشد که متأسفانه در اين وجه مخاطبي را که دنبال جذابيت هاي ظاهري زندگي ستارگان سينماست، با خود همراه مي کند. اما واقعيت اين است که تصوير ارائه شده از سوي فيلمساز نه واقعي بلکه باز هم حاشيه هاي زرد زندگي گلزار است و شاهد چنين ادعايي همين بس که فيلم نمي تواند به کاراکتر گلزار چيزي وراي تصوير کليشه اي او و مجموعه اي از کاراکترهايي که بازي کرده، بيفزايد. فيلم به هيچ وجه نمي تواند حتي از حوالي آسيب شناسي معضلات شهرت در زندگي ستارگان عبور کند و در وصف رويکرد زرد و سهل الوصول آن همين بس که هر ترفندي را به کار مي بندد تا دوز يک چنين جذابيت هايي را در فيلم بالا ببرد. از عاشقان سينه چاک گلزار که بچه هاي خود را وجه المصالحه قرار مي دهند تا با او حتي پشت چراغ قرمز همکلام شوند، تا پيک موتوري پيتزافروشي که از اين طريق، دکاني براي خود درست کرده و با گرفتن پول از دختران، امضا گلزار را برايشان مي برد و ... حتي دوست نزديک سيمين که به محض جدا شدن آنها مي خواهد خود را به گلزار نزديک کند. بايد پذيرفت که زندگي ستارگان سينما هيچ نقطه اوج درخوري ندارد که تلاش فيلم فقط بر اين وجه قرار گرفته است يا بايد اعتراف کرد که اين وجه در واقع برآورنده نيازي است که از ابتدا براي فيلم تعريف شده و پتانسيل اصلي کار بر رنگ آميزي زرد فيلم متکي است؟ به نظر منطقيتر ميآيد که اصولاً ذهن خود را از آسيبشناسي زندگي ستارگان سينما منحرف و صرفاً به انگيزههاي فيلم براي گرفتن همراهي تماشاگر با تکيه بر جذابيتهاي نخنما تکيه کنيم که در اين صورت شايد زردنمايي فيلم اندکي فروکش کند. فيلم در جاي جاي خود تأسي خود را بر اين وجه برجسته تر مي کند، نه فقط با نشان دادن مکرر نشريات زرد در دست کاراکترها و تکيه برخي موقعيت هاي طنز بر خبرهاي اين نشريات مانند حضور پدربزرگ در خانه گلزار که فقط و فقط به خاطر خواندن خبر ازدواج او و مهناز افشار آمده، يا شوخي هايي چون ازدواج او با يانگوم، خواستگاري حسام نواب صفوي از پروين سليماني، شکستن رکورد محمدرضا شريفي نيا در بستن پوشک بچه و ... همه و همه اينها با اينکه بسته بندي (نقد سيستم خبرسازي زرد) را دارند، ولي در واقع پتانسيل خود را از جذابيت بالقوه اين نوع سيستم خبرسازي مي گيرند. نکته اي که در مورد شخصيت پردازي گلزار ذکر شد با کمي اغماض مي تواند با بازي او در نقش خودش تعديل شود، ولي در مورد بقيه کاراکترها الکن بودن فيلم در نزديک شدن به شخصيت ها نمي تواند توجيه خاصي داشته باشد. به عنوان مثال دغدغه هاي سيمين زن گلزار که از او طلاق گرفته جز گره گشايي پاياني موقعيتي براي حضور پيدا نمي کند. زني که به نظر مي آيد با خواندن درس حقوق جوگير شده و به جمعيت زنان ضدمرد پيوسته است. زني که شوهرش را با عنوان کنايه آميز "سوپراستار" خطاب و در پايان اعتراف مي کند که از او توجه و اظهار علاقه مي خواسته است. ماجراي اين گره گشايي پاياني هم جالب است که هر کدام از شخصيت ها يعني گلزار و سيمين شروع مي کنند به توضيح خودشان و اينکه دلشان چه مي خواسته، ولي خواست خود را طور ديگري بروز داده اند و در نهايت کار به اينجا مي کشد که هر دو اعتراف مي کنند که چه انتظاري از هم داشته و دارند تا با طراحي موقعيتي غيرواقعي که هيچ وقت اتفاق نمي افتد (اعتراف بي ادعاي طرفين) همه چيز ختم به خير البته به شيوه و لحن خاص فيلم شود. کاراکتر عطا دايي سيمين (رضا عطاران) هم برخاسته از کاراکتر آشناي اين بازيگر در مجموعه "ترش و شيرين" است. يک آدم بي ريشه و بدون دغدغه که فقط در پي سوء استفاده از منافع ديگران است و چون تعريف محدود کننده ندارد، هر کاري از او برمي آيد. همراهي کردن با افراد مختلف به خاطر منافع و بي خيالي او هر چند موقعيت هاي خنده دار خلق مي کند، ولي اساس آنها بر هيچ است. در مورد دوستان سيمين مانند ليدا (ليدا عباسي) که يک وکيل فمينيست با همين تعريف اوليه است، بيتا (بهاره رهنما) که يکي از عاشقان گلزار است (و کاراکتر تکراري چند کار اخير خود در قالب دختر نازنازي، رمانتيک و دستپاچه را ايفا مي کند) هم تعاريف کاراکترها بر تيپ سازي آشنا حرکت مي کند. حتي پدربزرگ گلزار (احمد پورمخبر) هم چيزي فراتر از مجموعه هاي "متهم گريخت" و "ترش و شيرين" نيست. در واقع همه تلاش ها براي گردآوردن يک مجموعه تيپ آشنا در کنار هم قرار گرفته که بستر انتخابي براي اين گردهمايي هم نمي تواند آنها را اندکي ارتقاء دهد. يکي ديگر از نقاط ضعف عمده فيلم که به تفکر پشت آن بازمي گردد، ورود به حيطه طنز و کمدي از طريق ايجاد سوء تفاهم است. بسياري از موقعيت هاي فيلم بر مدار سوءتفاهم ايجاد شده بين کاراکترها مي گذرد که بر اثر تکرار به شدت توي ذوق مي زند. سوءتفاهم سيمين نسبت به گلزار که مرتب با کارهاي عطا به آن دامن زده مي شود، سوءتفاهم سيم سيم (نيوشا ضيغمي) نسبت به گلزار باز هم به خاطر حرف هاي عطا، سوءتفاهم احمقانه اي که سيمين مي خواهد براي گلزار ايجاد کند با آوردن خريدار براي دو دانگ خانه و همچنين حامله شدن ... که اگر بخواهيم آنها را بشماريم، کليت فيلم زير سايه آنها مي ماند. جنس شوخي هاي فيلم علاوه بر تکيه بر جذابيت هاي زرد، سوءتفاهم، تيپ هاي کليشه اي و ... متکي است بر يکسري شوخي هاي کلامي به شدت مبتذل که حرکت آنها در سطح مسائل و روابط برخورنده است. شوخي با حريم ها و حرمت ها و پررنگ کردن آنها تنها براي خنداندن مخاطب جذابيت لحظه اي خود را به سرعت از دست داده و وجه دروني خود را نمايان مي کند. "توفيق اجباري" فيلمي است که براي گرفتن همراهي مخاطب از همه مولفه هاي جذابيت زاي ممکن بهره مي برد و در نهايت آنچه به مخاطب خود ارائه مي دهد قصه اي است در حد همان داستان هاي پر پيچ و خم نشريات زرد که عيناً به تصوير کشيده شده است. سينما هم مي تواند زرد شود ...انتهای پیام /