چرا سينماي ايران از غمگين بودن لذت ميبرد؟
محمدعلي حيدري: سينماي ايران از آغاز تاکنون دورههاي مختلفي را به خود ديده است و همواره تحت شرايط مختلف سياسي و اجتماعي به مسير خود ادامه داده است و اين مسير هيچگاه متوقف نشده است. از دوران کودتاي 28 مرداد 1332 تا انقلاب 1357. «آبي و رابي» نخستين فيلم سينماي ايران با ژانر کمدي بود که در سال 1309 توسط اوانس اوهانيانس ساخته شد. مهمترين اتفاق آن سال (در دوران پهلوي اول) زلزله شديد در شهر ديلمقان بود که منجر به ويراني شديد آن شهر شد. در دهههاي مختلف ساخت آثار سينمايي از ساز و کار مختلفي بهره ميبرد. در دوران جنگ تحميلي بُهت جهانيان از رونق سينما در کشوري تحريم شده و جنگ ديده، به لبخند رضايتي از پي کشف زباني ناب در هنر بدل شد. از «خانه دوست کجاست؟» تا «ناخدا خورشيد» و «شير سنگي» و… رويکرد غالب سينماگران را مي توان اينگونه تعبير کرد، نمايش چيزهايي از يک ملتي که [تحولات] «سياسي- فرهنگي و اجتماعي»اش؛ همه را کنجکاو آن کرده… سينماي ايران در آن سالها و در اوج بحران هاي شديد سياسي و جنگي گرفتار در محدوده تلخي و نااميدي نشد و مضامين متنوعي را در خاطر ثبت کرد. از «اجاره نشين ها» تا «شهر موشها»… آنچه در سينماي ايران شاهد بوديم انعکاس تصويري بود از تمام ابعاد کشور از حوزههاي سياسي تا مسائل اجتماعي و… به اين ترتيب خاطرمان ماند که نفس ساخت چنين فيلمهايي، بيش از آنکه مقبوليت به لحاظ قابليتها باشد، پاسخي است به اين نيازها. يعني پاسخ به تقاضاي مخاطبي که هرطور شده، چيزي را در پرده سينما ببيند که بفهمد چه چيزي به جز جنگ است که بشود در آن به اميد و نشاط و پويايي رسيد. اما گذر زمان، نشان داد که اين سينما گرفتار و زنداني حسرت و تلخي شده- به قول شاعر: «آن روزهاي خوب که ديديم، خواب بود». رونق مضامين فيلمهاي ساخته شده در دهه شصت و هفتاد و سالهاي اوليه دهه هشتاد آنچنان بود که شهرت و محبوبيت فيلمسازان را در عرصههاي مختلف به سوي مردميتر، بودن سوق داد و اين استقبال تنها به مرزهاي داخلي محدود نبود و صداي استقبال در خارج از مرزها نيز به گوش ميرسيد.. ديگر، سالي نبود که خبري از حضور فيلمهايي در مسير زندگي و اميد و… نباشد شعفي از ساخته شدن در ميان بود. فيلمسازان سفيران فرهنگي لقب گرفتند و هيچ ميداني را بي قهرمان نگذاشتند. اما دستآورد اين روزهاي درخشان و طلايي رفتهرفته جاي خود را به ناکامي و تلخي داد. اندوه و حسرت جايگزين اميد و زندگي شد. زندگي معناي ديگري بر پرده سينما تعريف ميکرد و آن چيزي جزء به پايان رسيدن نبود، پايان يک زندگي! رسيدن به اوج و آغاز سقوط… مسير سينماي ايران در نيمه دهه هشتاد رنگ ديگري ميگيرد. سينماي اجتماعي و سياسي کم کم به رنگ توقيف در آمده و جا براي سينماي (شبهِ) کمدي باز ميشود. «قلقلک»، «نصف مال من، نصف مال تو»، « چارچنگولي»، «ده رقمي»، «شارلاتان»، «شير و عسل» و… جريان اصلي سينماي ايران را در اکران به دست ميگيرند. اين مسير تا دهه نود ادامه پيدا ميکند. در اين ميان تک ستارههايي هم در آسمان سينماي ايران ميدرخشند اما در ميان جريان اصلي سينما محکوم به خاموشي ميشوند؛ نمونههايي چون: «درباره الي»، «به رنگ ارغوان»، «جرم»، «چهارشنبه سوري»، «جدايي نادر از سيمين»، «ماجراي نيمروز»، «متري شش و نيم»، «چ»، «حوض نقاشي» و… امروز اما اگر بخواهيم قصه را از انتها بخوانيم، با حکايتي ديگر روبهرو خواهيم بود. جريان سينماي (شبهِ) کمدي ابعاد پيچيدهتري يافته است. اصالت و خودانگيختگي جاي خودش را به تقليد و تکرار و ابتذال داده و در اغلب موارد، براي رهايي از گمنامي، بدنامي راه چاره شده است. بعضي از فيلمهاي امروزي که نه نشاني از هنر بر پيشاني دارند و نه معيار جهانيان براي ارزيابي سينماي ما است. عرصهي رقابت، امروز در ميدان اکران سينما چيزي شده شبيه مسابقات… نه نشاني از اميد دارد نه نشاني از زندگي. اين پرسش بزرگ در گلو خفه و ناگفته ماند که اگر مقصود سينماست و زبان هنر؛ پس کيارستمي و تقوايي و حاتمي و مهرجويي و عياري و بيضايي و کيميايي و فرهادي و بني اعتماد و ملاقلي پور و حاتميکيا و… ديگران چه در سر داشتند که با آثار بکر و بديع؛ مشهورترين چهرهي سينماي ايران در داخل و خارج شدند و سينما را همواره در مسير رستگاري پي نمودند. آنچه امروز مهمترين موضوع است، اين است که سينمايي که روزي روزگاري هدفش و اصالتش بر اميد بود و قهرماني و انسانيت و بازگشت به زندگي حتي در تلخترين دوران حيات اين سرزمينش، چه شد که ناگهان به سوي نابودي رفت. سينمايي که اکنون بيش از همه چيز از غمگين بودن لذت ميبرد حتي در فيلمهاي شبهِ کمدياش! [چهقدر بديهي است اين حرفها و گاه تا چه حد ميشود بديهيات را از ياد برد…]انتهای پیام /